باهم دوست بودیم خیلی باهم خوب بودیم اینقدرر عاشقش بودم که حد نداشت
پسره خیلی خوب مهربون قد و قیافه عالی شغلشم عالی بود
دیگه ما فکر میکردم هیچ چیز نمیتونه مارو جدا کنه
تا اینکه بچگی کردم اشتباه کردم حماقت کردم رفتیم خونه باغشون کاری که نباید و انجام دادیم من گریه کردم خودمو کتک زدم خودشو کتک زدم اون موقع بچه تر بودم
اون کمکم کرد امیدوارم کرد گفت دیگه این کارو انجام نمیدم و واقعا سر قولش موند هیچ وقت از من نخواست
ولی از بعد اون اتفاق من بچه بازی در میاوردم اونم خسته شد دیگه بد رفتاری میکرد باهام
منم بدتر خودم کات کردم باهاش
ولی الان یک ماه پیش دیدمش تو مطب دیدم فرداش پیام داد که اشتباه کردیم. بچگی کردیم من هنوزم میخوامت دوست دارم
من بلاکش کردم
ولی فکرش هنوز تو سرمه
تو اینستاش که میرم میبینم چقدر دخترا باهاش لاس میزنن چقدر حرص میخورم😣😣پیجشم کاریه