چندسال پیش خونه جاریم یه مهمون همینجوری(دختر پسر جوون دنبال مکان ) اومده بودن
پسره رفیق برادرهمسرم بود اومد خونشون دوهفته چتروباز کرده بود نرفت اتاق جدا و همه چیز مهیا بود براشون اخرش جاریمگفت مادرم مریضه میرم شهر مادرم تا پاشدن رفتم
چندماه بعدش اینا رفتن شهر رفیقش
فهمیدن اونا با هم دوست بودن نه عقد بودن نه صیغه 😫
جاریم اومد داشت خودشو جر میداد میگفت خاک تو سرشون تا یک هفته داشتم کثافتشونو میشستم