2777
2789
جن نبودحرم حضرت عباس از ماجرایی در خواب مطلع شدم خیلییی عجیب بود

تعریف می کنی؟ 

          ♡خدایا شکرت♡                                 ☆اَللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم☆

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



خونه مادر شوهرم بودم

تو اتاق خواب بودم و تنها

بعد حس کردم یه سنگینی رد شد از کنارم من فهمیدم طبیعی نیست اما از شدت خاب اهمیت ندادم و روم و اون ور کردم بعد چند لحظه به نعره بلند بغل گوشم بلند شد..

طوطوخانومم همسر آقا طوطوهه

باز یه بار دیگه هم خونه مادر شوهرم بودم

شوهرم سرکار کار بود

تو اتاق خواب بودم حس کردم یکی از در اومد تو تخت پایین بالا شد من به سنگینی و نفس های رو کنار گوشم حس میکردم اما قدرت باز کردن چشمام و نداشتم خداشاهده اینم حس کردم لباش و آورده جلو میخاد بوسم کنه.... یه دفعه چشمام و باز کردم و سنگینیه رفت تا چند لحظه بی حس بودم من فکر میکردم شوهرم اومه

طوطوخانومم همسر آقا طوطوهه

خونه پدریم ویلاییه ازین قدیمیا ،که حمومش تو زیر زمینه ،ی بار بچه بودم حدود ۱۳،۱۴ساله رفتم حموم داشتن سر صورتمو شامپو و صابون میزدم احساس کردم یکی پشت سرمه سریع چشمامو پاک کردم که ببینم کیه ،چیزی ندیدم ،زود صورتموشستم ،رختکنم نگاه کردم دیدم کسی نیست ،دوباره شروع کردم شستن اینبار صدا شنیدم که داشت آروم اسممو صدا میزد ،خوب گوش دادم دیدم ی صدای زنونه و آروم صدام میکرد ،انقدر فضا برام سنگین و وحشتناک شده بود که جرات بیرون رفتن نداشتم و نفسم تو سینه گره خورده بود ،،،

ادامه دارد....

#من مرد هستم #          حتی اگه یه شب باعث شدی یه نفر با غم بخوابه به انسان بودن خودت شک کن  
خب بقیش

اره

نفسم تو سینه گره خورده بود از ترس نه جرات میکردمبرم بیرون نه جرات میکردم بمونم ،دیگه حتی حرکت هم نمی‌کردم ساکت و بی‌حرکت شدم تا دقیق مسیر صدارو تشخیص بدم ولی دیگه صدا نمی‌کرد چند لحظه بعد دیدم صدای در زدن میاد ولی آرام و آهسته بدر میزد کسی ،دیگه شک نکردم که کسی بوده و اشتباه نمی‌کردم ،داشتم با اون سن کم نقشه فرار از زیرزمین رو می‌کشیدم ،صدای قلبم رو می‌شنیدم قلبم زیر گلوم درحال تپیدن بود هر  آن ممکن بود سکته کنم بی صدا لباس زیرم رو پوشیدم که درو باز کنم وبه سمت بالا بدوووم ،اما ترس دیدن صحنه پشت در اجازه نمیداد،تو همین فکر بودم که صدای مادرم رو شنیدم ،،،که پشت سرهم صدام میکرد و می‌گفت نمیخوای بیدارشی بری مدرسه ؟ بلند شو دیگه ساعت ۸شد،،باتوام ها پاشو ،، 

و اینچنین منو از شرررر اون جن لعنتی نجاتم داد

#من مرد هستم #          حتی اگه یه شب باعث شدی یه نفر با غم بخوابه به انسان بودن خودت شک کن  

نمیدونم توهم بود یا چی ولی خب اتاق کوچیکمون اینجوریه که من توش میخابم همش خوابای وحشتناک میبینم یا تا صب خوابم نمیبره بعد یه شب میخاستم بخابم  قشنگ صدای نفسای یکی رو پشتم حس کردم انگار پیشم خوابیده بود ی لحظه نفس نکشیدم گفتم حتما صدا خودمه😂🤣و دیدم نه بابا صدا یکی دیگس😐😂

یکی از همکارام واقعا زن زیبایی بود قد بلند چارشونه سفید خوشگل تعریف میکرد شوهرش که یروز رفت سرکار شوهرشو که بدرقه کرده اومده بخوابه بعد یکی عین شوهرش اومده بغلش خوابیده خودشو جای شوهرش جا زده بعدشم غیب شده واقعا هرکی چی که بوده بهش حق میدم عاشقش شده بوده

2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792