منم یاد خواهرم افتادم
یه هفته مونده بود به عقد خانواده پسر زدن زیرش و بهونه آوردن
خواهر مظلوم من مونده بود و کلی لباس و ...که دوتایی رفته بودن خریده بودن و حتی حلقه و لباس مراسم عقد...
دردناک ترین قسمتش این بود که از فردای اون روز میخندید و میخواست وانمود کنه ناراحت نیست اصلا