2777
2789
عنوان

یاد یه چیزی از روز زایمانم افتادم

| مشاهده متن کامل بحث + 1226 بازدید | 30 پست

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



شما هم مثل مادرتون هستینحداقل اولش مینوشتین که باردارا نخونن!!! چقدر بده واقعا

یعنی باردارا نمیدونن که احتمال این چیزام هست یا اصلا اتفاق افتاده

کاربری قبلا دست یکی دیگه بود ، دانشجوی روانشناسی 

روز عملم نفر ۴م بودم بعد ک عمل شدم بخاطر فشار عصبی بهم ارامبخش زدن اثرش ک رفت خیلی اذیت شدم همسرم پشت در بود تا شنید ۱م داد ک فقط بزارن منو ببینه ک خوبم یا نه بعدم هر طبقه میرفتیم پایین شیرینی میداد ب پرستارا هوامو داشته باشن 

به عنوان حق‌گو فعالیت میکنم
اره فهمیده این حاملست سریع اوضاع رو ردیف کرده

نیازمند شوهری با این حجم از مدیریت و هوش و شعورررر

﮼ توی ظلمت شمع خاموش میفروشی ابرام ؛یکیش رو روشن کن ببینن دارن چی میخرن!  ﮼

مادرتم اون لحظه شوک‌شده که برات گفته


خدایا ممنونم ازت ....همه اونایی ک دوس دارن مادر بشن و چشم انتظار نذار... چشم انتظاری خیلی سخته خیلی....خدایا به همه آرزومندات بچه اهل و صالح و سالم بده ... دوست من ناامید نباش
یعنی باردارا نمیدونن که احتمال این چیزام هست یا اصلا اتفاق افتاده

مگه میشه احتمال ندن! ولی نمیشینن تو دوران بارداری تجربیات تلخ و داستانهای مرگ بچه رو بخونن!! حداقل تو این دوران کمتر دنبال استرس هستن

آبجی منم اومده بود پیش من از خوشگلی زائوهای دیگه و پسر بودن بچه هاشون تعریف میکرد شبم قرص خواب خورد رفت اتاق دیگه خوابید من شکم دریده رو با بچه ای که همش گریه میکرد تنها گذاشت خودم سوند رو می‌بردم خالی میکردم از درد تا شده بودم

آبجی منم اومده بود پیش من از خوشگلی زائوهای دیگه و پسر بودن بچه هاشون تعریف میکرد شبم قرص خواب خورد ...

نمی‌فهمم بعضیا واقعا قصد آزار دادن دارن یا واقعا نمیدونن چه حرفی رو کی بزنن..

یه نفرم که نمیخوام حتی نسبتش بگم اومد بیمارستان مثلا ملاقاتی در عرض یه ربع تند تند تند چند تا مثال زد که مواظب باش ملاج بچه ی فلانی فلان شد و بچه عقب افتاده شد وای یکی بچه ش به دنیا اومده بود سالم بود بعد شش ماه فلان جور شد ... یه بچه ای چشماش نمیدونم چی شده و....


آبجی منم اومده بود پیش من از خوشگلی زائوهای دیگه و پسر بودن بچه هاشون تعریف میکرد شبم قرص خواب خورد ...


مادر منم سر زایمانم گرفت خوابید خودم با اون شکم پاره مارامو انجام دادم

از بیمارستان هم اومد خونمون دیدم کاری نمیکنه حتی شب واسه خواب هم نگهش نداشتم بسیار مهربانانه و محترمانه گفتم بره به کمکش نیاز ندارم

2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792