*مزن زخم زبان جبران ندارد*
*دلی چون بشکند درمان ندارد*
*خدا باشد همیشه شاهدِ ما*
*زاعمال همه دانا و بینا*
*دلم خون است از این نامردمی ها*
*از این نیش و زبان گژدمی ها*
*از این دیدِ سیه بیدادُ بیداد*
*زحرف ناکسان فریادُ فریاد*
*مکن جانم قضاوت بنده ای را*
*مکن گریان لب پر خنده ای را*
*خداوندا شدم بی تاب و خسته*
*کسی زخم مرا مرهم نبسته*
*از این نامردمی و کینه و قهر*
*از این گفتار های تلخ چون زهر*
*خدا رنجیده خاطر گشته ام من*
*به مرگ خویش حاضر گشته ام من*
*زبان نقش تبر دارد عزیزان*
*به عمق جان اثر دارد عزیزان*
*نگه داریم زبان و فکر خود را*
*نگوییم مابه زشتی ذکر خود را*
*مکن غیبت مزن تهمت عزیزم*
*شوی شایسته ی جنت عزیزم*
*چشیدم طعم دردی زین گمان ها*
*چنان دردی که ترس آرد به جان ها*
*چه گویم من ازین رسم زمانه*
*از این نا آشنای بی نشانه*
*هوای دل چنان افسرده گشته*
*بسانِ غنچه ای پژمرده گشته*
*بنی آدم اگر اعضای هم بود*
*میانِ ما کدورت ها چه کم بود*
*یکی باید بیاید بین مردم*
*که باشد اهل احساس و ترحم*
*یکی که آشنای زخم و درد است*
*چو دل خسته ازین گفتارسرد است*
*هزاران درد دارد در دل خویش*
*دلی افسرده وخون گشته و ریش*
*چنان دردی که درمانش محال است*
*که خورشید وجودش در زوال است*
*خدایا این منِ افسرده جانم*
*غریب وبی نوا وبی نشانم*
*صبوری ده مرا صبرم سر آمد*
*نفس از سینه و جانم بر آمد*
*بیا زین خسته دستی گیر یارب*
*کزین زخم زبانم سیر یارب*
*من از خاکم خدایا خاکی ام کن*
*صبوری را نشان پاکی ام کن*