وقتی که ایل و تبار مسخرم میکردن بخاطر آرزوی بچگیم! جراح مغز و اعصاب شدن!!
میگفتن بابات دکتره یا ننت که تو میخوای دکتر شی؟؟
یا میگفتن فلانی اونهمه خوند نیورد و ناامیدم میکردن از درس خوندن
یا مثلا اون روزی که بخاطر نگاه کردن به بریدگی عمیق انگشت مامانم تو بیمارستان ضعف کردم
هنوز صدای خنده های خالم و زنداییم یادم میاد ک میگفتن تازه میخواد دکتر بشه!!!!
خدایا دمت گرم💙💙💙💙💙
تا ابد مخلصتم دیدی تونستم؟!! دیدی از خونه ۶۰ متری اجاره ای هم میشه؟ دیدی با بابای کارگر هم میشه...
تمام فامیل بی هنرم که روزی مسخرم میکردن تو جشن قبولیم برام کف زدن
خیلیا انگشت به دهن موندن که چجوری تونستم اونم سال اول
من خوندم خیلیم خوندم ولی اگه یه لحظه خدام نبود قبول نمیشدم💙