سلام دوست گرامی
ببینید اتفاقا یه خواهرام همینجوره
دقیقا عین همین
بعد خودمم دو سه دفعه بهش گفتم
ولی هنوزم تو اون بیماری هستش متاسفانه
ولی خداروشکر خواهرم شهردیگست و جلو چشمم نیست
باورت میشه یه دفعه من اومده بودم خونه بابام بعد یه ساک دستی طرح سنتی دستم بود خواهرم انگار حمام بود مادرم بنده خدا ورداشت ساک دستی منو از رو میز گذاشت داخل آسانسور که میرم بالا با خودم ببرم و خواهرم نبینه
یعنی درین حد حسوده و مادرمم خسته شده ظاهرا
اما چاره ای نداره
ببین عزیزم
چیزی که جلو چشم ادم هی تکرار بشه خواهر و جاری نداره
ازار دهندست
منم بعد ۶ سال به جاریم گفتم
امیدوارم بفهمه