کلی زجر کشیدم ۸ ساعت به طور مداوم و بی وقفه خونریزی داشتم به همراه لخته های خیلی بزرگ
با درد شدید و غیر قابل تحمل
با نظر دکترم قرار شد با داروی عطاری سقط کنم
دوشنبه شب ساعت ۱۱ دردم شروع شد و ساعت ۱ خونریزیم هم شروع شد به مامانم زنگ زدم اومد پیشم از همون موقع که خونریزی شروع شد تا ساعت ۹:۳۰ صبح که دیگه جنازم رفت اتاق عمل فشارم ۸ بود خونریزی شدید داشتم طوریکه اصلا دیگه نمیتونستم رو پاهام وایسم پزشک اورژانس با عصبانیت با مامانم صحبت میکرد که چرا اینقدر دیر مراجعه کردین...
از خونه تا ماشین با کمک مامانم و شوهرم از ماشین تا اورژانس با ویلچر مابقی هم رو تخت بیمارستان
در نهایت کورتاژ
تو اتاق ریکاوری ۳ نفر دیگه جز من بودن که زایمان کرده بودن و نوزادشون پیششون بود اما من از اون اتاق عمل لعنتی بدون بچم بیرون اومدم
ای کاش این همه درد و عذاب ارزششو داشت و منم بچمو بغل میکردم و به آرامش میرسیدم😭😭