دعوا و عصبانیت شدید هفته یازده بارداری😭

زلیل بشه شوهرمو یک ماه گورشو گم میکنه میره

چند روز میاد خونه 

ببین کف خونه خالص آشغاله تمام مورچه دراومده 

آشپزخونه به حدی روغنی کرده که عوق میزنم میرم توش

روی مبلا اتاق خوابا پر لباسه اصلا لباسی داخل کمد کشوها نمونده 

دشویی کثیفه به حدی که کاشیا زرد شده بو میده

به زلیل شده شوهرم گفتم داری گورتو گم میکنی بری این خراب شده رو تمیز کن گم شو برو 

چند روز اومدی ریدی داری میری

تمیز نکرد

اون روز بهش گفتم پول بزن کمکی بگیرم نزد

من چه گوهی بخورم بااین شوهرم

آخه یه شب دو شب اصلا ده شب نیست که

یک ماه گورشو گم میکنه

پددمادر من تاحد کشتن همدیگه هم رفتن 

دوتاشون روانی ان 

تو صورتشون نگاه میکنم حالم بهم میخوره ازشون

مامانم؟؟؟

اینا منو نکشن خونه تمیز کردن پیشکش

اون مادرشوهر گور به گورم امروز زنگ میزنم بیاد خونم بگم تحویل بگیر پسرت چجور ریده تو خونه 

حالا عین سگ تمیز کن 

البته مادرشوهرم انقدر کثیفه چندشم میشه ازش کصافط از خونه خودش گوه میباره چجور میخواد خونه منو تمیز کنه 

میدونم بگم بیاد تمیز کنه روغنای آشپزخونه رو میماله پذیرایی 

گوهای دشویی رو میماله اتاق خوابا

در این حد کصافطه

هعی خدا

باخودم میگم مامانم نفهمه

چرا پدرم هم عین اون نفهم شده 

چرا درک ندارن

چرا بیشعورن 

چرا خودخواهن 

چرا روانی هستن