من و دوس پسرم ی سال و نیمه با همیم همون اول رابطمون خانواده من فهمیدن و دعوای بدی شد من خاستم کات کنم میگف من اصلا ولت نمیکنم و اینا منم سال پشت کنکورم بود میخاستم درس بخونم رفتارش با من خ خوب بود هیچوقت بی توجهی نمیکرد کادو گل اینا میگرف با مامانم اینا حرف میزد قانعشون میکرد ک قصدش جدیه و رابطمون براش الکی نیست من خانوادم خیلیییی گیرن ینی تا الان که 20 سالمه اجازه ندارن تا پارکینگ خونمون بدون مجوز و عجز و التماس برم اقا یکم جلو رفت رابطمون این همچنان با من خوب بود منم تنهامیشدم خبرش میکردم بیاد با هم بریم بیرون بچرخیم یه ی ساعت تقریبا روزی ی ساعت رو براش وقت میزاشتم بیرون دو ساعتم چت و کال و اینا این خوب بود هیچی هم ب روم نمیاورد میگف عشقم من برا ی عمر میخامت و میگذره این روزا و با هم کلی خاطره میسازیم و اینا ی روز گوشیشو گرفتم عکس بگیرم با هم دیدم نوتیف پی ام ی دختره اومد این ریدددد بخودش دیوانه بازی کرد گریهههه کرد من هیمجوری کپ کرده بودم کات کردم باهاش اینقدددددددد زار زد اینقد خاهش کرد جلو روم اینقدرررر گریه کرد ک بخدا اونجوری نیست این دختره ب زور دنبال منه خودش تکس میده منم از دوست دختره پرسیدم گف اره دوست من گیر بوده این کاری نکرده ولی فهمیدم ی بار باهاشون بیرون رفته در حد دوست معمولی گذشت و من بخشیدم دیگه چیزی ندیدم ازش تا کنکورم تموم شد دیدم ی عالمهههههه دختر اومدن پی ویم اسکرین چتاشو برام فرستادن اونم گفته بود مثلا تو چتا ی جوری رفتار کرده بود انگار فقط عقده اینو داره با یکی بره بیرون من باهاش کات کردم دو هفته تو کل مدت عجز و التماس گریه و زاری کرد ک غلط کردم برگرد فقط دیگه بزرگ شدم ارزشتو فهمیدم از اینکارا نمیکنم منم واقعا شرایط روحی هودم بد بود کسی رو جز اون نداشتم بهش پناه ببرم انگار برگشتم باز تا الان کاری نکرده رفتارشم خوبه من میگم کات کنیم باز دیوننه بازی در میاره ی بارم جدی وسط کال داشت خودشو پرت میکرد تو خیابون خودکشی کنه نمیدونم باهاش چیکار کنم از طرفی اصلااااااااا بهش اعتماد ندارم از طرفی دوسش دارم از طرفی زیاد بهش رو نمیدم تو رابطه ولی دلم میخواد اونم راس بگه مث من همه خودشو بزاره الانم داره میره دانشگاه همش میترسم دوباره بخواد همچین کاری کنه نه ک بترسم اونو از دست بدم خودم احساس بدی ب خودم میگیرم از این ادمی ک اینقدر متناقضه