شعر رپه / دیگه دلم پره ازاین سیاهی شهر / چه بهخاطر بی پولی فقر / یه جون بدون حرف سیاهی بحث زندگیشو الکی سر میکنه روی تخت / بریده هی میرزه اشک دستشو اروم میگیره روبه سقف از خدا میخواد دوباره بدون شرط بلند شده از حاش قلمشو بگیره تو دست خودشو ثابت کنه به این آدامی نحس کامل نیست نظر