خاطره من و یلدا دیشب
مامان :بله
یلدا: میخوام یه چیزی بگم
مامان: بگو
یلدا: من امروز داشتم با دوستم قایم موشک بازی میکردم
مامان: عالیه دخترم
یلدا: من و دوستم رفتیم دستشویی مدرسه قایم شیم که بابای مدرسه اومد صدا کرد ما چیزی نگفتیم و در رو ما بست
مامان: خوب
یلدا: من و دوستم نقشه کشیدیم اومدیم روی دستشویی از پنجره اومدیم روی آبخوری خوببب مامان گوش بده ماماننننننننننننننن خودمون نجات دادیم مامان به من افتخار کن
مامان: غش کرد ادامه نداره ........................ این خاطره ادامه دار مگه میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گریههههههههههههههه از صبح همش جلوی چشمم هست اگر این بچه ها می افتادن چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟