آره حرم امن ترین جاست
مامانم انقدر تحت فشارم گذاشت دیدم زورم بهش نمیرسه ن پول داشتم ن پس انداز ناچار با شوهرم آشتی کردم با شرط طلاق دست من باشه
یکسال زندگی کردیم بعد ۶ماه دوباره مثل قبل شد خیانت کتک تهمت
دوباره جدا شدم سال ۹۵
ولی تو همون فرصت درسم لااقل تموم کردم لیسانس گرفتم
بعد طلاق برگشتم خونه مامانم دوسال اجازه نمیداد بیرون برم میگفت تو مطلقه ای بری مردم حرف درمیارن ولی خودش همجا مهمونی عروسی میرفت افسردگی گرفتم خواستگار داشتم
یکی همشهری بود خانمش فوت کرده بود خ مهربون بود مامانم حسادت کرد نذاشت بینمون خراب کرد با دروغ
۹۷ ب انتخاب و اجبار مامانم ازدواج کردم با شهر دیگ
فقط برم دیگ برنگردم باز زنگ میزد ب گوشی شوهرم پرش میکرد دوسال شوهرم بهانه گیری میکرد مامانم دخالت میکرد از ریز تا درشت زندگیمون رو
آخر شوهرم ول کرد رفت منم بعد چندسال یکطرفه جدا شدم تو همون مدت ارشد خوندم رشتم طرح داره لااقل دوسال بابت درآمد خیالم راحته نسبت ب قبل وضع بهتره ولی باید مستقل بشم یواشکی دارم کارامو میکنم بفهمه مانع میشه