من یبار مامانم دقیقا همینجوری انداختم تو خیابون
رفتم حرم موندم اونجاهم نمیذاشتن بخوابم دوماه آواره بودم شبها حرم روزها کتابخونه پارک
تایم امتحانات آخر ترم بود مجبور شدم مرخصی بگیرم از دانشگاهم
بخاطر فشار اون زمان میگرنی شدم و چون زمستون بود مشکل کلیه هنوزم دارم ک دیگ باهاش کنار اومدم
اسی خونه دایی عمو نمیشه بری؟