حکمت با اون چیزی که تو ذهنت فرق داره شکایت کنید ازش
یه داستان خلاصه برات بگم زمان پیامبر یه نفر اومد پیشش گفت ما یه خونه خریدیم از همسایه،بعد گقت فقط من درختی که تو این خونه کاشتم برا خودمه گاهی میام سرش میزنم ما قبول کردیم حالا این آدم وقت و بیوقت بدون در زدن میاد داخل خونه
پیامبر چندبار به همسایه میگه
من جای اون درخت یه درخت دیگه بهت میدم بفروش درخت رو به من ،قبول نمی کنه دوباره میگه یه باغ به جاش بهت میدم بعد نمیدونم یه درخت تو بهشت و از اینجور حرفا ولی مرده زیر بار نمیره
آخرش پیامبر میگه برو درخت رو از ریشه بکن بنداز تو خونه اش بگو بفرما اینم درخت دیگه تو خونه ما نیست
منظورم اینه که چی باعث میشه زیر بار ظلم بری؟چرا مناظر نشستی خدا از غیب برات معجزه بفرسته خودت پاشو برو حلش کن از چی می ترسی