چرا همه اولیا دوست دارن بچه هاشون جلو بشینه

الهی بگردم😞مثل پسرمن که عینکی...گاهی معلم جابه جاش میکنه میادمیگه مامان به بغل دستیم میگم برام بلندبخوونه چی پاتخته نوشتن! 

جالبه این واموندت رو روچشم بچه میبینی نیازنیست من بیام بگم جلوبشینه که گاهی میزای دیگه میگذاشتن بچه مو... 

بخدا چند روز مریض بود پارسال  دوهفته نرفت مدرسه تو این دوهفته اینقدر درسش خوب شد چون تو خونه با اینکه مریض بود خودم یادش میدادم

وای گفتیا امسال یه مدرسه به شهرک مااضافه شده مدرسه پسرم یه تعدادی روفرستاده اونجا،اونجاهنوزجاداره به حدنصاب برسه اما مدیربه خاطراینکه دوتامعاون بگیره تعدادو از۵۰۰تانمیاره پایین،پارسال ۷۰۰وخورده ای بودن دوراول،حالااینش مهم نیست مدرسه۱۸تاکلاس داره بین اول ودوم وسوم تقسیم کرده بودن هرمقطع ۶کلاس۴۰نفره بود حالاکه دانش آموزاکم شدن مدیر یه کلاسوخالی گذاشته۵تاکلاس کرده هرکلاس۳۵تا 

ایشالله امسال براش خوب باشه چی بگم ..

معلمش خیلی پیر بود.  نوه داشت. 

انگار هر سال کربلا هم میرفت. چند روز نبود!!

طفلکی. من معلمم منو میبرد یهو عقب کلاس جا به جا میکرد. یادمه مامانم سریع میرفت میگفت. دیگه فهمیده بودن نباید منو جا به جا کنن چون مامانم بالاسرشونه. منم چشمم اینجوریه که اگه فشار بیاد باد میکنه. هنوزم همینجوریه. معلم باید خودش شرایط بچه رو بسنج که بهش ظلم نشه

نه معلم پسرمن خیلی جابه جاشون میکرد🤦‍♀️

جالب اینکه ازهمه کوتاهترهم هستش

هم پسرم هم دخترم چون نیمه اولم هستن نسبت به دوستاشون جثه هاشون ریزتره... 

نه تازه مدیر می‌گفت 14سال سابقه داره این معلم بهترینه ولی هم معلم وهم مدیر طرف بچه های بودن ک خانوادهاشون باج ب مدیر معلمان میدادن مثلا بعضیا از خانواده ها کشاورز بودن میدید با گونی هویج میومدن میذاشتن تو ماشین معلم ک آوردم برات آب هویج بگیری یا توری پیاز 

والا بالای ۲۵ ظلم به دانش آموزه 

ولی اینا نمیفهمن .. فکر میکنن شاگرد کم باشه معلم بیکار میشینه . 

درصورتیکه بچه حیف میشه تو کلاس ...مخصوصا پایه های کوچیکتر که باید توجه زیاد باشه 

معلم خودشو پاره هم بکنه به هر شاگرد یه انگشت معلم هم نمیرسه .

در کلاس رو باز میکنی فقط کله هست گوشت تا گوشت ادم نشسته... واسه اومدن پای تخته جای پا پیدا نمیشه 

بعضی وقتا مادراواقعا حق دارن پارسال یکی ازهمکلاسیای پسرمن دم به دقیقه وویس میفرستاد پیام میداد توکلاس همش حرف میزد من واقعااعصابم بهم ریخته بود مادرگرامی یه تبلت داده بوددستش چکم نمیکردبچه روانقدرفیلمای چرت وپرت میفرستادساعت۷صبح۱۲شب منم مجبورمیشدم به بچم بگم باهاش قطع رابطه کن به پسرم گفتم بهش هشداربده خودشوجمع کنه وگرنه بلاکش میکنم گفته بودمادرت نمیتونه منم بلاک کردم هی التماس میکردتوروخدابه مامانت بگو دربیاره منوازبلاک بعدافهمیدم به بیشتربچه هاهمینجوری پیام میداده

من میگفتم بازهفته ی بعدبچه میگفت مامان منوگذاشته میز سوم یاچهارم بازمیگفتم بازیه هفته جابه جامیکردهفته ی بعددوباره! 

انگارمیخوان بگن دخالت نکن

درسشم خوبه بچه منم دیگه اخراش بیخیال شدم گفتم وقتی دوسه بارگفتم گوش نمیده یعنی ارزش نداره حرفت برش نداره منم دیگه نمیگفتم...