آخه شوهرم می گفت من برم اونجا کاری از دستم برمیاد ، می گفت دکتر که بردمش ، داروهاشم که براش خریدم ، دیگه هر شب برم بشینم ور دلشون چیکار کنم؟
بعد مادرش از منم سالم تر بود فقط یه تشک و لحاف انداخته بود جلو تلوزیون و فیلم می دید ، اینها کلا دنبال بهونه هستند همه رو دور خودشون جمع کنند و به آدم عذاب وجدان بدن.
خود من یه بار مریض شده بودم مادرشوهرم به من گفت برو خونه مادرت هر وقت خوب شد زنگ بزن بیاد دنبالت ... حالا برای همچین آدمی من چرا کاسه داغ تر از آش بشم؟