با یکی بودم شرایط ازدواج نداشت
بهش گفتم صبر کن با هم درستش میکنیم ۲.۳ سال حرف ازدواج نزن بزار باهم کار کنیم شرایط اوکی کنیم
گوش نکرد رف زن گرفت بعد زنگ‌زد گف خیلی دوست دارم ولی شرمنده
دیروز با زنش تومحلمون بودن واس خرید جشن عقدشون 💔
اصلا پسره اینجایی نیسا از قصد اومده محله ما
چقدر آدما کثیفن چقدر بی وجدان
ی لحظه ک دیدمش چشام سیاهی رف سریع خودمو رسوندم خونه
همچین آدمی غیر ممکنه خشبخت شه مطمئنم جواب کارایی ک داره با من میکنه رو پس میده
چجوری برای شما شرایط نداشت لابد اون دختره پولی چیزی داره
خوب تورو نمیخاسته چرا باهاش ادامه دادی
چن مدت باهاش بودی
به شما میگفت شرایط ازدواج ندارم الان ازدواج کرده؟
واقعا متاسفم عزیزم حتما خیلی ناراحت شدی من قبلا تو این شرایط بودم خیلی سنگینه مخصوصا اگه اطرافیان از احساساتت خبر هم داشته باشن
ن ن نمیگف میگف بیام خاستگاری
من بهش گفتم صبر کن بزار شرایط درس کنیم
اخه با باباش همش دعوا میکرد بابای پولداری داشت بهش گفتم اگ بابات حمایت میکنه اوکیه
گف نهه گف من خودم گفتم پس اگ اینجوریه ۲.۳ سال وایسا کار کنیم باهم اوکی کنیم شرایطو
رف زن گرفت اللن برا اون تالار میگیره و مطمئنم باباش داده ب من رسیدنی میگف با بابام دشمنیم
اصلااا اینا مهم نیسسس اینکه بی وحدااااان حداقل تو ک تموم کردی چرا میای محله ما برا خرید
بخدا از قصد اومدهههه
