مامانم چیزی از بچه داری یادش نمونده (برای بچه قبلم حتی درست بلد نبود لباسای بچمو تنش کنه) و خیلی استرس دارم بچم از دستش بیفته یا آبروم بره نتونه هیچ کاری کنه و...
خواهرمم (اونی ک شرایط داره بیاد) باید بش رو بندازم و منت بکشم
نمیدونم چکارکنم
مامانت شمارو مگه بزرگ‌نکرده چطوری بلد نیس😐اگ بلد نبود تو الان کج و کوله بودی
وا مگه میشه
امکان نداره یادش بره
باز بگی حوصلش نمی کشه قابل باوره
درخاست کمک پرستار بده بهت میدن با هزینه
چرا فکر میکنی مامانت بلد نیس
هیچکس بهتر از ی مادر نیس
من هم ابجیم پیشم بود هم مامانم
مامانم مث پروانه دورم میگشت
ابجیمم با اینکه بود ولی این کجا و اون کجا
اخرشم مجبور شدم تنهایی برم دسشویی
فشارم بالا بود وسط سالن از حال رفتم
چون خواهرم رفته بود بیرون با تلفن حرف بزنه
من هیشکیو نمیارم مامانم که بی حوصله س خواهرامم درگیر زندگیاشون شهر غریبم تو بیمارستانم پرستار میگیرم برا همراهم بچه داری هم بلدم بچه های خواهرامو بزرگ کردم فقط ای کاش طبیعی بدنیا بیاد که رفتم خونه دردم کم باشه بتونم به کارام برسم
بر منم هم مامانم بود و هم ابجیم
از ۵ صبح تا شب مامانم پیشم بود
شب دامادمون آمد مامانم و برد خونشون ابجیم و آورد پیشم تا فردا غروب هم ابجیم پیشم بود
دست هر دوشون واقعا درد نکنه هر دو به یه اندازه هوای من و بچمو داشتن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز