یکم باهم حرف میزنین کم بشه استرسم
خدا چی میخوای از جونم
چیکار کنم تو بگو
چرا هرروز یه اتفاق گند دیگه میوفته که تو هیچ کدوم هم کار از دستم بر نمیاد
دم ظهر میخواستم بیام خونه عمم به عموم گفتم منو برسون با موتور ترافیک
موتور اون یکی عمومو برداشت منو رسوند
هنوزم که هنوزه پیداش نیست خونه نرفته
خدایا عذاب وجدان داره خفم میکنه
همشون معتادن
این زنده پیدا بشه هم اون یکی عموم زندش نمیذاره
مامانبزرگم تو خونه سرطانیه
خواهر دوقلوم معلول
نمیتونم دیگه
نمیکشم خدایا حداقل بخاطر معصومیت خواهرم نکن بذار یه شب راحت سرمونو بذاریم رو بالشت
به کی قسمت بدم به جون کی کیو واسطه کنم که ما فقط خواب راحت داشته باشیم
اخه چی از دستم بر میاد که نمیکنم