بچا
این شوهر من سرکاره یه شهر دیگه
خواهرش از تهران اومده امروز رسیده
احتمالا شوهرم فردا یا پسفردا میاد از سرکار
حالا بابای شوهرم زنگ زده میگه آجیات اینجان توام بیا
راستش من حوصله آجیا رو ندارم ی بار بدون شوهرم رفتم خاطره خوبی ندارم
عقد هم هستم
نمیخوام زیاد خودمونی باشم
اگرم برم اونا نمیزارن شب با اسنپ برگردم شوهر خواهر شوهرم قطعا منو میرسونه که زیاد اوکی نیستم حقیقتا بدم میاد منت کسی رو سرم باشه
مادر شوهر هم که ندارم
حالا برم یا نه