همش تو سرم ازش حرف میزنم با خودم
اینقدر خوشگل بود موهاش مشکی پُر
چشماش مژه داشت خدا
خدا خدا دستو پا میزد الهی بمیرم دخترم
هروقت میخاستم برم ببینمش دلهره داشتم میدونستم از دستش میدم .
روز اول که دیدمش انگشتمو دادم تو دستش محکم گرفت ،گفتم این دیگه میمونه نمیره .اومدم به خاله م که همراهم باگریه گفتم انگشتموفشارداد گرف
الهی مامانت بمیره برات مگه بچه ۲۵هفته نارس چقدر زور داره قربونه شکل ماهت
فرشته بود ها😕
گوشا کوچولو لبا کوچولو بینی کوچولو
کجامثلش پیدا کنم
دیدم لباش سفیده فهمیدم شیرمودادن بهش
رو انگشتت یک جای سوزن بود گفتم آزمایش گرفتن ماساژ دادم
خدا دستو پا میزد برام الهی میمردم
دفعه آخر که نمیدونستم آخرین باره میبینمش بالاسرش گریه افتادم دست ب سرش کشیدم تمام بدنشو نازکردم
چشماشو نیم باز کرد دید من اومدم
قفسه سینش بالا پایین میرفت نفس میکشید
۷روز اون لوله لعنتی کنار لبش بود
خوب شد ازش معذرت خواهی کردم ،منو ببخش مامان جان
منوببخش دخترم ،اشکامم میریخت
بوسش نکردم حسرتش ب دلم موند
آخ مامان جان دخترم لیاقت مادرشدن بهم ندادی داغون شدم برای دوباره دیدنت
منتظرم هنوز زنگ بزنن چرا براش پوشک نمیارین بگن اشتباه شده
خدا تباه شدم کمکم کن شیرسینهام خشک شد بچم اگه بیاد چکارکنم ازکجا شیر بیارم براش خدا چقدر تو نامردشدی