جونم واستون بگه پدر من خیلی ثروتمنده و ما توی یه
خانواده بشدتتتتت سنتی بدنیا امدم
ما کوردیم ولی دیگه بخاطر شغل پدر تهران بودیم
خانوادم از اوناس که دخترو یه موجود اضافه میدونن
من یه دختر شرو شیطون بودم خیلی خیلیم خوشکلم
قدم بلنده چشمامم سیاه درشت پوستم سفیده
موهای پررررر فرفری دارم
اما خب این زیبایی من دردسرساز بود
چون خانوادم خیلی سنتی بودن من تحت فشار بودم
ماذرمم روانی بود من شاگرد اول دانشگاه بودم
اما از پس تو سری خورده بودم اعتماد به نفس نداشتم
روزا گذشت من عاشق یع پسری شدم خیلی جذاب....
مرد رویاهام من توی یه خانواده که دختر حق اینو نداشت
حتی رنگ لباسشو خودش انتخاب کنه میخاد شوهرشو
خودش انتخاب کنه ..... چ غلطتا من شدم بی ابروترین
فرد فامیل که عاشق شده..... من دیوانه وار عاشق بودم
ولی هیچوقت کار اشتباهی نکردم
به عشقم گفتم بیا خواستگاریم و....
الات بقیشو میگم