از تمام داستانای تو نی نی سایت بهتره
اما چون تعریف کردن بده بلد نیستم
تعریفش کنم......
گذاشتی لایک کن
تعریف کن منکه امشب بی خوابی زده به سرم
تعریف نکن عزیزم
یکی لایک کنه
میشه لایک کنید بیان بخونم
جونم واستون بگه پدر من خیلی ثروتمنده و ما توی یه
خانواده بشدتتتتت سنتی بدنیا امدم
ما کوردیم ولی دیگه بخاطر شغل پدر تهران بودیم
خانوادم از اوناس که دخترو یه موجود اضافه میدونن
من یه دختر شرو شیطون بودم خیلی خیلیم خوشکلم
قدم بلنده چشمامم سیاه درشت پوستم سفیده
موهای پررررر فرفری دارم
اما خب این زیبایی من دردسرساز بود
چون خانوادم خیلی سنتی بودن من تحت فشار بودم
ماذرمم روانی بود من شاگرد اول دانشگاه بودم
اما از پس تو سری خورده بودم اعتماد به نفس نداشتم
روزا گذشت من عاشق یع پسری شدم خیلی جذاب....
مرد رویاهام من توی یه خانواده که دختر حق اینو نداشت
حتی رنگ لباسشو خودش انتخاب کنه میخاد شوهرشو
خودش انتخاب کنه ..... چ غلطتا من شدم بی ابروترین
فرد فامیل که عاشق شده..... من دیوانه وار عاشق بودم
ولی هیچوقت کار اشتباهی نکردم
به عشقم گفتم بیا خواستگاریم و....
الات بقیشو میگم
هبچی دیگه عشقمم امد خواستگاری من که هیچی برام مهم نبود
وضع مالیش بد بود قبول کردم برم دهات زندگی کن
دانشگاه ول کردم
توی روی خانوادم وایسادم چیشدددد ابروم همه جا رفت.....
چن شب بعد به زور من خاستم نامزد بشم
که دست اقارو تو دست یه بیوه زن دیدم...
همه چی بهم زدم .... پدرم ازم متنفر شدد
من دانشگاه ول کرده بودم
ابروم همه جا رفته بود
عشقمم که تو زرد درامد
هیچی دیگه من که مثل سگ دنبال محبت بودم
تو مجازی با یه پسره دیگه اشنا شدم....
چن وقت مجازی باهم حرف زدیم من چون حالم بد بود
بش وابسته شدم
اونم همینطور امذ خاستگاری و باهاش ازدواج کردم
یه پسر بی پول بی عارررر خیلی خیلی زشت
همیشه هروز از خودم می پرسم چطور زن این شدم
بدون طلا مهریه.... عروسی
الان زنشم واقعا ازش حالم بهم میخورههههه
بعدش فهمیدم چون خیلی منو میخاسته رفته برام
دعا گرفته
@ارکیده_ارغوان
یکی اینو تگ کنه
@ارکیده_ارغوان
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز