واقعن برای مامانم متاستفم

خب بیدارش میکردی میگفتی مامان پاشو بچه ها گشنن یه ساعت دیگه ناهار میخوان

عزیزم عصبانی نشو بلاخره مادرته زحمتت رو کشیده الان شاید واقعا نمیتونه حال و حوصله نداره عزیزامون تا هستن قدرشون بدونیم بعدا حسرت نکشیم منم ازدواج کردم مامانم با اینکه 48 سالشه میگه اصلا نمیتونم مثل قدیما کار خونه بکنم پادرد و کمردرد اینا اکثر کارا ابجی کوچیکم میکنه

چه بدعزیزم

مادرتون کلازندگی رورهاکرده ازونجایی ک شمادوس داری خونه داری رو وکاملابلدی مادررتم خیالش راحته

اونجا که گفتی بچه ها صبح زود بیدارنند تو خونه می گردنند گوشنند دلم غش رفت  دلم می خواد تو خونم پره بچه باشه صبح زود بیدار باشند و گشنه   صبحونه حاظر کنم

در مورد مامانتون شاید افسردگی داره یا خونش غلیظه  یا کم بود ویتامین ووو بگو چکاپ بده   اگر از تنبلی بود به بابات شکایت کن  در مورد مادرتون شاید باهاش صحبت کنه از الان نزار افتاده شه  دو روز دیگه پیر شد زمین گیر می شه حد اقل بگو هر روز بره باشگاه   

عزیزم داره از بودنش شما سو استفاده میکنه ،باهاش صحبت کن و کارا رودیگه به عهده نگیر ،مگر فقط همین صبجانه باشه...بچه ها هم اگه گشنه شون شد بگو مامان رو صدا کنین