چند روز پیش باهاش بحث کردم چرا سرکار نمیری این همه سال نامزد موندیم تو عین خیالت نیست ولی دهن من سرویس شده خسته شدم گفتم انقد اذیت شدیم خونه ساختیم حالا خودت زدی ب گشادی ۱ هفته میری سرکار ۲ روز استراحت میدی ب خددت درحالی که می‌گفت بعد ماه صفر عروسی میگیریم منم گفتم کسی که بعد ماه صفر عروسی بگیره از الان باید تالار و .. رزرو کنه خلاصه باهاش بحثم شد بلاکش کردم زنگ زدم به داداشم همه چیو گفتم قرارع الان با خواهرم بره خونشون بگه فازت چیه چ غلطی داری می‌کنی جالب این جاست زنگ زدم به برادر شوهرم میگم داداشت خونست میگه آره سرکار نرفته ...
وای خسته شدم دیگ بخدا همه خانوادم پشتمن برای طلاق از اولشم راضی نبودن بابام داداشم خواهرم همه پشتمن منهه خررر وابسته این گشاده بی عرضم
میخوای ادامه بدی؟
خواهرت دیگ نری مردانه حرف بزنن
ازاین مرد زندگی. نمیاد
عزیزم نامزدی رو برا شناخت گذاشتن دیگ
این از الان با دلت نیست
نباید داداشتو دخالت میدادی بعد شما اشتی میکنید اونها باهم بد میشن
داداشتو نمیشناسم
ولی ممکنه اوضاع خرابتر بشه
یکی این میگه دو‌تا اون
اوضاع بدتر میشه
خودت تشر بیا یه بزرگترو واسطه کن
ببین قبل عروسی همه خودشونو میزنن به در و دیوار انقدر مخارج بالاست
کسی که به راحتی الان نمیره سرکار یعنی هنوز مسئولیت زندگی مشترک و قبول نکرده
بعید نیست بعد ازدواجم همین بساط باشه
خیلی فکر کن
با این اوضاع اقتصادی شوهر آدم بشینه تو خونه
تازه الان جوون و سالمه، حال نداره کار کنه
یکم سنش بره بالا، وامصیبتا
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
6 ثانیه پیش
7 ثانیه پیش
7 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز