😂😂
آره خود مثل لاستیک، حسابش رو کن صبح تا شب آخرش هیچ،
آره درسته، مخصوصا هم آنقدر نمک و فلفل زیاد گذاشتن که کسی زیاد برنداره و به همه برسه
شوهر خالم اواخر جنگ بودش بعد صلح نامه هم بود همونجا، چند تا خاطره باحال هم داره ، هم ترسناک هم هیجانی، 😂 هم خنده دار 😂
خانممم 🥲🥲
اول ترسناک بهت بگم 😂
ژانر های بعدی میزارم فردا 😂
شوهر خالم گفت جایی که خوابگاهشون بود مثل غار مانندی بود، که خوابگاه و وسایل کوله و..... رو میزاشتن، گفت جن اونجا بود، من ندیدم ولی دوستام تعریف میکردن ، گفت به دوستم گفتم برم از تو کوله فلان چیز رو بیارم و بیام، بیسیم هم تو همون خوابگاه جفت ساک گذاشته بودن برای مواقع اضطراری، همینا که تو فیلم میبینی رو کولشونه
بعد چراغ قوه رو روشن کرد و رفت تو غار، نور رو زد و خواست در کوله رو باز کنه دید صدایی میاد، نور رو مستقیم گرفت ولی چشم سمت چپ رو میدید، یهو دید بدون اینکه کسی باشه دکمه بیسیم زده شد و روشن شد 😂 ، گفت فقط بدو رفتم بیرون 😂
اینو بهت بگم دکمه بیسیم ها سفت و محکمه نرم و راحت نیست که روشن و خاموش کنی ، کمی سفته 😂
اینجا دوستان همه ماهن مثل خودت مخصوصا مانا (اتوبان) خیلی مهربونه و با معرفت ❤️
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
6 ثانیه پیش
7 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز