بچه دار شدن

من بااخلاق ومهربونی م ازش سراغ دارم میگم شاید همینم شد ولی خب چند مدتیه کارش، سنگین شده توخودشه همش پاحساب کتابه میگم خب بچه بیاد کارش دوبرابر میشه زحمتش هم گناه داره وهم نکنه واقعا عوض بشه

درست میگید اما خب سن بره بالا ک ادم بیشتر بی حوصله میشه نسبت به بچه وهم انرزی ک باید گذاشت رونمیتونی وممکنه بچت ازلحاظ روحی هم ک باسه سختش بشه پدرومادر سن بالا

اره بعدم بگه منکه گفتم خودت گفتی باشه میدونی چیه اصلا میترسم نکنه باهام حتی تو دردام هم همکاری نکنه بگه خودت خاستی البته اصلا این اخلاقو نداره اما خب چون از بچه دار شدن متنفره میگم 

مرسی چقدر قشنگ توضیح دادی وبرام وقت گذاشتی همه حرفات قبول دارم اما پس من چی پس عشق من به بجه چی

 اون میگه زنذگیمون خراب میشه اما اصلا ازکحا معلوم اون بیشتراز من عاشق بچش نشه کاش خدا یه جوری بهم میفهموند چی بصلاحمه

یچیز بگم مسخرم نمیکنید؟ 

من ازدبیرستان ک عاشق بچه بودم تاالان ک تواین دودلی هستم تاحالا هزاربار یه خواب شبیه به هم داشتم اینمه بچه دار شدم ولی خیلی ناراحتم میگم نمیخام یامثلا توکمد گذاشتمش بعدچندروز میرم سراغش بهش شیر بدم بعد میگم نمیدونم زندست با مرده با مثلا خواب میبینم به همه گفتم حاملم ولی سونوگرافی میگه نیستی میشه اینا مثلا یک نشونه باسه ک بچه نیارم بهترم باشه اخه مگه میشه از ذبیرستان تا الان م 32 سالمه خوابم درمورد بچه همین باشه نه بیشتر

بخدا میگه بخاطر تو باشه حاضرم اما فقط رومسیله مالی رومن حساب کن کاردیگه مسیولیت دیگه نه همش باخودته

اره بخدا اصلا دلم ننیاد بخاطر اینکه باجون دل برام زندویمو شیرین کرده مسافرت خاصی کارخاصی نکرده ها اما همینمه باعشق وارد خونه میشه منو درک م میکنه وقتی گرویودم باارامش بداخلاقیام تحمل می‌کنه همین برام خیلی باارزشه

بخدا همه اینارو گفتم گفتم نگاه اگ ما نبودیم بابا مامانمون چه امیدی داشتن میگه اگه نبودیم ماها خیلی بیشتر پیشرفت میکردن سفرخارج میرفتن بچه تا 30 سالگی که برسرخونه خودش زجر باید بکشی کلی خرجش کنی بعدم جوشش بزنی ک زندگیش خوبه یا نه بعدم سرپیری منتس بکشی که شاااااید بیاد دکتری چیزی ببرتت میگه بجاش خرج عشق وحال خودمون میکنیم پیری هم پرستار میگیذیم بقیه پول هم بعداز مرگ میدیم نیازمند