2777
2789

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


منم بعد از سالها اعتراف کنم

بعد از ۴ سال انتظار آخر دل رو زدم به دریا و بهش زنگ 

زدم گفتم میای باهات حرف دارم ، با اشتیاق گفت حتما میام

رفتبم سر قرار 

البته یه موضوعاتی یکطرفه ۴ سال قبلش داشتیم

بهش توو چند کلمه گفتم ... گفت من ۶ ساله یکی دیگه توو زندگیمه وگرنه تو بهترین انتخاب بودی

پدر و مادرمم فقط شما رو پیشنهاد میکنن


گفتم پس دیگه همین جا این موضوع برای همیشه تمومه 


گفت میشه قبل رفتن بگی از چی من خوشت اومد

گفتم نه ، چون دیگه فایده ای نداره

گفت فقط حرف آخرم ، رازت تا همیشه پیشم میمونه خیالت راحت

گفتم ممنونم

چند روزی نگذشته بود که فهمیدم به خانواده ش گفته

مامانش هم به دیگران گفته بود

با اینکه به نوعی آبرومو برد ولی هیچ وقت ازش متنفر نشدم

فقط آرزو می کنم که خانومش هیچ وقت نفهمیده باشه


راستی دوستان شما بودین ازش متنفر میشدین؟

منم بعد از سالها اعتراف کنمبعد از ۴ سال انتظار آخر دل رو زدم به دریا و بهش زنگ زدم گفتم میای باهات ح ...

من بودم هیچ وقت ازش متنفر نمیشدم 

ولی بهش اعترافم نمیکردم

اینطور که شما گفتید بنظرم ارهبا بقیه چطوریه؟ با اونا هم همین رفتارو داره یا فقط با شما؟به منم بگو ن ...

یواشکی نگاش میکنم

نگام میکنه نگامو میدزدم

از اینکه ببینم نگام میکنه ذوق میکنم

خونه فامیلمون ببینمش غذای مورد علاقشو درست میکنم

ی بار مشکل مالی براش پیش اومد ب بابام غیر مستقیم گفتم ضامن وامش شد

من بودم هیچ وقت ازش متنفر نمیشدم ولی بهش اعترافم نمیکردم


من خودمم اگر بودم هیچ وقت بهش اعتراف نمیکردم

چهارسال قبل از اون روز بارونی ، من تازه وارد دانشگاه شده بودم

دوستی پیدا کردم که در مدت کمی از عشق مون برای هم پرده برداشتیم ، خیلی زود معلوم شد که دوتا مورد مون با هم توو یه شهر دیگه هم دانشکده ای هستن

بهم گفت میخوای نامزدم بره باهاش صحبت کنه ، گفتم به هیچ وجه ، اصلا ...

یه روز اومد گفت ، می‌دونی چی شده ؟ نامزدم رفته همه موضوع تو رو به موردت گفته. هنوز یادم نمیره که یه دفعه زدم توو صورت خودمو فقط گفتم ای وای ... 

گفت نگران نباش مشکلی پیش نمیاد ، طرفت گفته ، بهش 

بگین منتظر باشه من به همین زودی برای خواستگاری اقدام میکنم

همین حرف باعث شد من چهار سال با یک عشق یکطرفه زندگی

کنم و هیچ وقت خبری نشه

اون روز رفتم که ببینمش ، روزهای پایانی دانشگاه بود

رفتم ببینم تا کی باید این وضعیت ادامه داشته باشه ،

 که اونم گفت من همون موقع گفتم پای کسی دیگه

درمیونه

دوستمم می‌گفت شوهرم قسم خورده که اینطور نبوده

منم به خدا واگذار کردم همه کسانی که چند سال با 

احساس من بازی کردن


من اگر عمری با اون عشق یکطرفه زندگی هم میکردم

باز هم اعتراف نمی‌کردم. 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   avaz76  |  3 ساعت پیش