2777
2789

اول اینکه پسرم وزنش کم بود دکترمم میگفت آیوجی آر هست همش هم سنو میرفتم دکتر پریتانالوژی میرفتم برا بارداری های پر خطر کلی مکمل میخوردم برا وزنش ک  بهتر بشه ۳۴هفته رفتم پیش دکتر پریتانالوژی گفت ک وزنش ۲۱۰۰هفت کمه از نظر من خونرسانی خوبه وزنش ارثی کمه اما نامه زد به دکتر خودم ک ۳۸هفته باید دنیا بیاد رفتم پیش دکتر خودم تائید کردن و چون اخرای اسفند بود دکترمم میرفت مسافرت دیگ نمیدیدمش برای ۱۴فروردین بهم نامه بستری داد ک ۳۶هفته هم یه سنو داپلر و بیوفیزیکال داشتم رفتم سنوگرافی بیرون گفت صدک رشدش خوب شده دیگ آیوجی آر نیست وزنشم کمه ولی تو محدودا نرماله پس نگران نباش خیلی خیالم راحت شد روز قبل زایمانم به دکترم پیام دادم ک سنوگرافی اینجور گفته باز باید بچم دنیا بیاد گفت بله حتمن بیا بیمارستان منم با اینکه یه بچه دوسال نیم هم داشتم ولی از کسی کمک نخواستم اما به مامانم و خواهرم اینا گفته بودم ک تاریخ زایمانم کی نیمه های ماه رمضون هم بود منم همه چی آماده کرده بودم خواهرمم زنگ‌زد گفت بعد سحری حرکت میکنم میام کرمان خواهرم اومد رفتیم بیمارستان پذیرش شدیم من بستری شدم بعد ساعت ده دکترم اومد بالای سرم گفت ک بر اساس شرایط تو بچه باید ۳۸هفته بدنیا بیاد نباید تا ۴۰ هفتا بمونه چون وزنش کمه خطر داره من خودم از خدام بود سریع زایمان کنم ولی خواهر ک فکر میکرد زایمان با آمپول فشار خیلی دردناک تره گفت نمیشع ببریمش خونه دردش شروع شد بیاد دکترمم گفت تصمیم با خودتون ولی باید رضایت نامه پر کنین ک اکسیژن به مغز بچه نرسید عقب مونده شد مسئولش خودتونین نه من خواهرم ک‌اینو شنید پشماش ریخت گفت نه نه بستری بمونه😂😂 بعد اومدن بهم سرم وصل کنن خواهرم گفت واییی نمیترسی حالا خواهرم خودش مادر ۴تا بچس منو ماما پشمامون ریخت یه کم پوکر نگاش کردیم گفتیم مثلن اومدم بزام از آنژیوکت بترسم🤣🤣🤣خواهرم گفت واییی دختر من از آنژیوکتم میترسه داد و قال راه میندازه حالا چطوری زایمان قراره بکنه خدا داند ماما شانسم ماما نبود فرشته بود خوش اخلاق همش بهم امید میداد همش دعاش میکنم هرجا هست موفق باشه مثلن من تا ظهر همون یه سانت بودم هیچ پیشرفتی نمیکردم معاینه میکرد میگفتم چطور بود میگفت عالییی یه کم نرم تر شده میگفتم چند فینگر دیگ‌نمیگفت ک نا امید نشم من هیچی درد نداشتم همش تو گوشی بودم چت میکردم با دوستام بعد ماما خیلی شوخ طبع بود میگفت موقع زاییدن دیگ‌از تو گوشی دربیا من بهش میگفتم درد ندارم نمیزام چیکار کنم دست میگرفت به شکمم میگفت نگا چقدر سفته چطور درد نداری آفرین واقعن چه دختر آروم و صبوری هستی بعدش ناهار آوردن ناهار هم زرشک پلو با مرغ دسر هم ژله بود منم تازه دردم شروع شده بود اما کامل غذامو خوردم اخرا درد میگرفت قاشق از دستم میفتاد ابجیم دهنم میکرد ساعت دو شیفت ماما عوض شد شیفت ماما عوض شدن همانا دختر خوب بودن منم همانا دیگ جیغ و داد بیداد های من شروع شد بیمارستان گذاشتم رو سرم یه ماما از دماغ فیل افتاده هم بود بینیش حلقه زده بود یادمه قیافش زار میزد دانشگاه آزادیه ک هیچی بارش نیست اون میگفت جیغ نزن من بدتر جیغ میزدم از بقیه نمیتونست شرح حال بگیره از بس من جیغ میزدم صدا به صدا نمیرسید😂😂😂 همش جیغ میزدم بگین دکتر بیهوشی بیاااد این دختره افاده ای هم میگفت تو ک طاقت دردو نداری چرا نرفتی سزارین چون دکترم همون اول گفت بچه آیوجی آره میتونی سزارین هم بشی ولی چون زایمان دومته نظر من رو طبیعیه بیشتر  خلاصه اینکه سرتون درد نیارم ۴سانت رسیدم بلاخره دکتر بیهوشی و همراهش ک شوهرش هست یه تیم اپیدروال دارن تو شهرمون اومد منم اینقدر درد داشتم ک نمیتونستم بشینم ک آمپول بزنه خواهرم جلوم بود من وزنمو انداخته بودم روش از بس خواهرم استرس داشت هی به دکتر میگفت اروم بزن دردش نیاد اینا خواهرم بیرون کردن همین دکتره ک مرده اومد جلو منو نگه داره من کلن خودمو انداختم تو بغلش زنش هم ک دکتر بیهوشی بود اپیدروال نسب کرد(بعدش فهمیدم زن شوهرن وگرنه اینقدر محکم خودمو نمینداختم تو بغلش😂😂) خیلی زن شوهر باحالی بودن کلی خندیدم باهاشون بعد ک اپیدروال زدن کامل دردم قطع شد دکتر خودم اومد معاینه کرد ۶سانت بودم کیسه آب ترکوند این کیسه آب بترکه یه حس خیلی خوشایندی داره دیگ با پاهای خودم رفتم تو اتاق زایمان تو اتاق زایمان فقط من و دکتر زنان و دکتر بیهوشی همون خانومش با خدمه بود دیگ هیچ کس منم ک اصلن درد نداشتم همش با اونا گفتیم خندیدیم یادمه دکتر بیهوشیم دنبال کادو بود برا تولد دخترش آرامیس بگیره تو دلم گفتم اوههه من دارم میزام اون فکر کادو تولده🤣🤣🤣 بعد دکتر میگفت هروقت ک شکمت سفت شد زور بزن وقتی سفت نبود دیگ خودت خسته نکن زور الکی نزن منم هرچی ک میگفت اطاعت میکردم یه دفعه گفت موهای بچه دیده میشه من گفتم چییی من ک چیزی حس نمیکنم چون درد نداشتم اصلن باورم نمیشد بعد یه تیک از موهاش چید آورد بالا گفت بیا اینم موهاش باورت شد 🤣🤣داشتم پوکر نگاش میکردم ک گفت چشات این شکلی نکن نترس موهاش نکندم قیچی نشونم داد با این چیدم😍😂 اینقدر خندیدم با این جملش اجیم ک میگفت صدای خندت میومده من دیگ خندم تموم شد یادم رفت اینو بگم از بس ابجیم بی قراری میکرد دکتر بیهوشی میگفت یه آمپول بی حسی هم به مامانش بزنیم اون ک بدتره😂😂 (چون ابجیم سنش بالاس همسن مامانم همه فکر کردن مامانم) هاا رفتم حاشیه اون قسمت ک گفت سر بچه دیده میشه گفت بهم دیگ زور نزن بچه میفته باید فقط نفس عمیق بکش فوت کن باز نفس عمیق فوت همینکارو کردم پسرم عین قورباغه لیز خورد اومد بیرون گذاشتنش رو شکمم واییییی این لحظه غیر قابل وصفه عین ابر بهار گریه میکردم موهای خیس پسرمو میبوسیدم عاشقانه ترین صحنه عمرم بود صدای گریش هم تو فضای اتاق اکو میشد ادامه....

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



منمدخترم دو کیلو دنیا آمد وزن نمی‌گرفت انواع آزمایش ها رو دادم میگفتن سالمه ولی گفتم بیمارستانی سزارین کن ان ای سی یو داشته باشه حتما که ریسک انتقال نداشته باشی 

فقط استخون بود دنیا آمد کسی جرات نمی‌کرد بغلش کنه تو دستگاه نرفت خداروشکر خیلی استرس کشیدم واقعا دیگه حاضر نیستم باردارشم 

من دلیلم بی کسی بود و اینکه یه پسر شیطون داشتم استراحت وخوراکم خوب نبود 

شمام ریسک کردی باید سزارین می‌شدی 

فقط دکترم دنیاش آورد گفت اینهمه سختی فقط برای دو کیلو خیلی دلم گرف اون لحظه که گفت

ک پسر بی تربیتم همونجا رو زیرانداز من هم جیش کرد هم پی پی رید تو حس حال مامانش😐😐😐😐😂 دخترا دقت کنین پسرا در همین حد بی احساسن جمله به جملش نکته داره بعد بچه بردن بپوشونن دکتر هم گفت چون خوب همکاری کردی تکنیک تنفس اجرا کردی بخیه لازم نداری منم خوشحال بعد هنوز رو تخت زایمان دراز کشیده بودم دکتر بیهوشی کاتر اپیدروال درآورد یع برگه خودکار داد دستم گفت تجربت از زایمان اپیدروال بنویس😐😐😐منم با دست خط کج کوله یه کم چرت و پرت نوشتم گفت اینو میدیم مامانایی ک قصد زایمان بدون درد دارن بخونن نگو این برگه گذاشته بود استوری پیجش بعدنا فهمیدم چه تری زدم🤣🤣🤣 بعد خدمه اومد کمکم داد بلند شدم ش۰ورت و نوار برام پوشوند همراه تخت بچه رفتیم تو اتاق بخش ماما گفت اول خودت یه چی میخوری بعد به بچه شیر میدی اما من اول به پسرم شیر دادم پسر ناخلفم ۳ساعت مک زد ولم نمیکرد برم دسشویی نوارم عوض کنم هیچی هم نخورده بودم گفتم محبت به تو نیومده دادم آبجیم گفتم بهش شیرخشک بده خودمم نشستم گداخته ک خودم صبح درست کرده بودم خوردممم بعدشم شوهرم و پسر دونیم سالم اومدن پسر بزرگم کلن خواب بود هیچی ندید از اوضاع شوهرمم یه گل و با یه پلاک زنجیر برام گرفته بود ک خیلی تعجب کردم چون زایمان اولم هیچی نگرفته بود این بود از داستان زایمان من اللن اون شاه پسر ۱۶ماهشه و دهن مارو آسفالت کرده است🥴😂😂😂

میکفتی خاطره زایمان 😍

مبارک باشه بهترین لحظه همون لحظه تولد اونم طبیعی هست وقتی از تلخی درد ب شیرینی وصال می‌رسی من اگه تو دنیا یه چیز رو بگن توصیف کندک عشق باشه عشق فقط همون لحظه ی زایمانه

خدایا «حیات» ما رو چنان قرار بده ک در « ممات»ما «مردم» اندوهگین و«هرزه‌گان»شادمان شوند.                                               وهذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان!                من هموطنانی در ترکیه ،سوریه،یمن،امریکا،فلسطین،عراق ،فرانسه ،لبنان و... دارم و بیگانگانی در شهرهای ایرانم                                      💔همین قدر تلخ💔.                              
منمدخترم دو کیلو دنیا آمد وزن نمی‌گرفت انواع آزمایش ها رو دادم میگفتن سالمه ولی گفتم بیمارستانی سزار ...

پسر من آیوجی آر نبود آخرش دیگ‌وزنش خوب شد ۲۹۰۰دنیا اومد منم باید بیمارستانی ان آی سیو داشت میرفتم البته رفتم خصوصی 

پسر من آیوجی آر نبود آخرش دیگ‌وزنش خوب شد ۲۹۰۰دنیا اومد منم باید بیمارستانی ان آی سیو داشت میرفتم ال ...

منم مادران زایمان کردم راضی بودم واقعا بچه رو میبردن میشستن می آوردن 

بعد یک پرستارم بود دید من گریه میکنم می‌گفت غصه نخور لاغر نمی‌مونه درست میشه 

الآنم باربی خانم هست برای خودش برعکس من 

خوب البته 2900خیلی خوب بوده من پسرم هم 2700بود دکترا انواع آزمایش وسونو آمینو داپلرو..تهش سالمه شما ...

دقیقن من دوتا بچه هام ۲۹۰۰بودن حالا پسر اولم تو ۴۱هفته ۲۹۰۰بود اونموقع زیاد به وزن گیر نمیدادن فقط یه بار داپلر دادپ نرمال بود دیگ‌دکتر پیگیریش نکرد اما اللن دیگ مهم شده با اینکه پسر دومم به نسبت اولی وزنش بهتر بود اما دکتر میگفت خیلی کمههه

منم مادران زایمان کردم راضی بودم واقعا بچه رو میبردن میشستن می آوردن بعد یک پرستارم بود دید من گریه ...

منم خودمو شوهرم لاغریم خودم اللن ۵۲کیلوعم دکترم هم بارها تاکید کرد بچت مشکلی نداره وزنش ارثیه باید زودتر دنیا بیاد چون تو شکمت خطر داره براش از یه هفته ای دیگ رشد نمیکنه

دقیقن من دوتا بچه هام ۲۹۰۰بودن حالا پسر اولم تو ۴۱هفته ۲۹۰۰بود اونموقع زیاد به وزن گیر نمیدادن فقط ی ...

نه بابا خوب بوده آخه دو کیلو خیلی کمه 

من دنیا آمده بود میگفتم کاش اقلا 2500بودی مامان خوب چند گرم خیلی تاثیر داشت

منم خودمو شوهرم لاغریم خودم اللن ۵۲کیلوعم دکترم هم بارها تاکید کرد بچت مشکلی نداره وزنش ارثیه باید ز ...

من والا روز زایمان شکم نداشتم میگفتم پیش خودم چرا دارن درش میارن بمونه بزرگ سه حالا 38هفته بودم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز