دختر عمو پسر عمو ..من سنو دادم دکتر میگفت نگران نباش سالمه سالمه وقتی دنیا اومد یکم کبود بود بعد زود خوب شد ولی تند نفس میکشید دکتر میگفت طبیعیه شیر نمیخورد میگفت اشکال نداره مجبور میشه میخوره. دیگه شیر میخورد زردیش برطرف شد نافش افتاد به مامانم گفتم دیگه برو خونتون .به شوهرم گفتم فردا نرو سر کار ولی رفت مرخصی ندادن
صبح دیدم بی قراره شیر نمیخوره نفسش تند شد ماساژ ش دادم یهو دیدم دست و پاش با دماغش سرد شدن و و کمی کبود بردم بیمارستان گفتن احتمالا قلبش سوراخه زود اعزام کردن یه شهر دیگه. اصلا نمیدونم چش شد
یه بار گفتن ریه اش عفونت یه بار گفتن قلبش بزرگه. پرستارا نمی دونستم رگ بگیرن بدنش همش سوراخ کردن الهی بمیرررم
آخرش نگفتن دقیق چشه چند روز دیگه میرم دنبال پروندش بیمارستان
تو بیمارستان هر ساعتش یه سال گذشت فقط دعا میخوندم و التماس دعا میکردم یا میرفتم امام زاده کلی نذر و صدقه دادم وقتی دکتر گفت حالش خوبه فردا بیا شیر بده دوباره جون گرفتم .شب رفتم پیش دیدم صدا گریش میاد ایقد خوشحال شدم دویدم رفتم تو اتاقش ولی دیدم تو دهنش خونه پرستار انداخت م بیرون .گفت بعدا بیا ولی همه خونش رفت دیگه رگی نداشت بهش خون وصل کنن بچم داشت بی جون میشد .کاشکی اون لحظات من میمردم ای خدا چرا من دارم نفس میکشم من چقد سنگ دلم خدا خدا بچم سه کیلو نیم بود موقع تولد خیلی خوب بود الهی قربونش برم
خدایا دلم گرفته حالم بده انگاری یکی داره به قلبم چنگ میزنه. خدایا حداقل بزار بیاد تو خوابم بغلش کنم توروخدا
من پسرم همش جلو چشممه بعد بقیه میگن بهش فکر نکن مگه میشه میگن اشکال نداره.من وقتی بچه همسنش میبینم تو بغل مادرشون ارومن یاد بچم میافتم .ای خدا مواظب نی نی ام باش آرامش کن بزار ش پیش یه فرشته که مثل مادرش باشه
