بچه ها داشتیم میومدیم دیشب خونه مامانم اونم وسایلمو برداشت گفت منم شب میخام با شما صبح از اونجا میرم سرکار یهو بهم گفت خبر دادی میریم گفت نه گفت خبر بده جا ننداز سرزده رفتنو یعنی اونام یه موقع سرزده نیان درصورتی که خانواده خودش همشش سرزده میان من جرات ندارم حرف بزنم منم ناراحت شدم بحث کردم یه کم گفت من اصلا نمیام مارو او پارکینگ پیاده کرد من چند دقیقه وایستادم گفتم زشته رفتی دیگه برنگرد گفت میرم منم اومدم بالا....چند دقیقه بعد برگشت شبم موند ولی کلی استرس داد بهم
ومني كه هيچي از اين متن نفهميدم
داشتیم میرفتیم خونه مامانم شوهرم گفت منم شب میمونم با شما کیفش برداشت بمونه یهو گفت خبر دادی یا سرزده میریم گفتم خبر ندادم گفتم خبر بده جا ننداز سرزده رفتنو یعنی اونام سرزده حالا میان منم ناراحت شدم چون خانواده خودش همشش سرزده میان اصلا نمیگه یه کم بحث کردم گفت من نمیام ما رو تو پارکینگ پیاده کرده منو بچمو خودش رفت منم رفتم بالا چند دقیقه بعد برگشت شبم خوابید ولی کلی استرس داد بهم قبلش
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز