سلام دوستان یه نظر سنجی میخوام🙏
من عقد بودم جاریم بچه ش به دنیا اومده بود جشن دیدن بچه گرفتن براش
مادرشوهر به من نگفت دعوتم نکرد
بدون اطلاع از من کارکشید براش کاچی پختم،
بعد بعنوان باربر قابلمه سنگین گفت ببریم خونه جاریت،
منم سر و وضعم مناسب نبود چون مغازه کار میکنم،
وقتی وارد خونه جاریم شدم دیدم تمام زنای فامیلای مادرشوهرم شیک و پیک عین عروسی اتکلن زده نشستن،
فقط منو برده بود ضایع کنه زشت جلوه بده،
بعد سریع گفت این میخواد بره مغازه(یعنی پاشو برو)
تا فامیلاش دید منو ول کرد رفت چسبید به خواهراش
من از ناراحتی و شوک بخدا گوشام کر شد غم عالم نشست تو دلم
حالا بچه ام به دنیا اومده بعد زایمان یک عالمه بی احترامی به من و مادرم کردن ۴۰ روز سر اون گریه کردم شیرم خشک شد
حالا میگن فامیلمون میان دیدن بچه مهمونی،
منم قبول نکردم چون مطمعنم نقشه داره باز اختلاف بندازه منو اذیت کنه تو دلش حرف مونده
شوهرمم اصلا مغز تصمیم گیری مستقل نداره تحت تاثیر حرفای مادرش و به شدت دهن بین و بی ادبه
حالا سر این قبول نکردن دعوا شده نظرتون میخوام به شوهرم نشون بدم
شما باشید چیکار میکنید.؟ مسعله کوچیکیه یا من بزرگش کردم؟