پارسال این موقع ها تو فکرو خیال عروسی و برنامه ریزی و خیالبافی برای زندگی مشترک البته اون موقع هاهم دلم خوش نبود چون اکه یه ذره عقل داشتم همون وقتا جدا میشدم تا الان و امسال هر لحظه مصمم تر به جدایی و تو فکرو خیال دادگاه و کارای جدایی هیچ وقت فکرشم نمیکردم روزی به این نقطه از زندگی برسم اینکه بگم دلتنگشم یا هنوزم دوسش دارم نه اصلاآدمی که ظاهرا میگفت دوسم داره ولی روزای اول زندگی مشترکمونو بدترین روزا و خاطره کرد برام تا عمر دارم یادم نمیره چی سرم آورد من انتظار زندگی گل و بلبل و بدون مشکل نداشتم ازش ولی نه دیگه تا حدی که از همون روز اول کتکم بزنه توهین تحقیرم کنه هرروز خدا به خانوادم و خودم فحش ناموس فحشای بد بده تا حد مرگ خفه م کنه انتظار ندتشتم اصلا اینجوری باشه میگف دوسم ااره ولی بهم دروغ میگفت میگفت دوسم داله ولب زد زیر همه قولاش میگفت دوسم داره ولی هر ثانیه اشکمو درآورد میگفت دوسم داره ولی صبر نکرد تا طلاقمون قطعی بشه همون روز دادخواست طلاق خبر رسید با یکی از نزدیک ترین دخترای فامیل خوشحال و دست تو دست دیده شده میرن میان تو ماشین تو خونه تو محل همه جا دیدنش این چه دوست داشتنی بود این روزا خسته م روحم روانم جسمم چشام همه شون خسته ن ازینی که به روزم آورد ولی سرپا میشم پشت سر همچین آدمی یه قطره اشکم نمیریزم حالا میبینه اینام میگذره منم موفق میشم بعد اون نمیمیرم اینم بمونه یادگار اینجا سال بعد این موقع ها تو همین تاریخ که خیلی شادتر و موفق تر از امروزم بیام بخونم یاحق🙂💫