2777
2789
آمی جون باید تمرین کنی بالاخره اجرای اینا یعنی در خودت تغییر ایجاد کنی تا به زن ایده آل نزدیکتر بشی
تغییر به سادگی انجام نمیشه تو تا الان یه جور رفتار کردی و باید کم کم رفتارهای اشتباهتو کم کنی و تمرین کنی
این تغییرات هم نباید جوری باشه که بخوره تو ذوق طرف مقابلت
کار هنری انجام میدم :چرم دست دوز ، نمدی و ... با قیمت منصفانه وبلاگhttp://termeart.blogfa.com/ تاپیک نی نی سایت http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadid=1039331&postID=40558103
مرسی از خوشامد گویتون مامان پارسا جون واقعا از همه دوستانی که دلسوزانه جواب میدن و کمک میکنن ممنونم .نفس کارتون زیباست.
من فعلا نتونستم همه صفحات تاپیک رو بخونم ولی احساس میکنم با این چند صفحه ای که خوندم دیدم نسبت به شوهرم عوض شده دارم کتاب هنر زن بودن رو میخونم .من سه سال و نیمه ازدواج کردم الان هم شوهرم رو خیلی دوست دارم ولی احساس میکنم با بی سیاستی بعضی از حسن هایی که شوهرم داشت رو از دست دادم .

اگه سیاست ها رو بازم لیست میکنید کاش بزارینشون صفحه اول تاپیک

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

سلام
من خدا رو شکر زندگی خوبی دارم. الان 10 سالی هست که ازدواج کردم. بعضی چیزایی که به ذهنم می رسه رو اینجا می نویسم.
1- بهترین سیاست صداقته. من به این جمله عمیقا اعتقاد دارم. البته می دونم گاهی در برابر بعضی آدمها باید تودار بود. از اول با همسرم تصمیم گرفتیم که دروغ به هم نگیم. بهش گفتم که اولین دروغ باعث بی اعتمادیم میشه. شده چیزی رو به من نگفته باشه ولی دروغ نه. من هم در مقابل همین طور بودم.
2- از اول تصمیم گرفتیم قهر نکنیم. دعوا کردیم ولی قهر نه. در ضمن قرار شده حتی اگر بدترین دعواها رو کرده بودیم هیچ وقت خونواده ها در جریان قرار نگیرن. چون اون وقت هر کسی طرف بچه خودشو می گیره و اون وقت وضع از اونی که هست بدتر می شه. البته گاهی مشکلات زناشویی آدم انقدر بزرگن که حتما باید بزرگترها رو در جریان قرار داد ولی خدا رو شکر همچین مساله تا به حال برای من پیش نیومده.
3- کم غرغر می کنم. کم دعوا می کنم و خیلی خیلی کم گریه می کنم. اگر آدم غرغرویی باشین یا هر روز سر هر مساله ای گریه کنین و دعوا راه بندازین دیگه اثرشو از دست میده. شوهرم می دونه اگر دعوا می کنم حتما مساله برام خیلی خیلی مهمه. یا اگر گریه می کنم حتا خیلی ناراحتم و باید نازمو بکشه. غرغر هم همین طور.
4- لج بازی نمی کنم. مردا به خودی خود لجبازن. شوهر من هم لج بازه. من همیشه طوری رفتار می کنم که حس کنه دارم کاریو که اون دوست داره انجام می دم. بعدا حرف خودم رو با آرامش به کرسی می رسونم. مثلا خدا تازگیها به ما لطف کرده و بچه داده. بچه ام 40 روزه است. دوستام خیلی اصرار کردن که برم خونشون 4 5 نفری دوره داریم. شوهرم گفت بچه کوچیکه نرو. منم گفتم باشه پس می گم اونا بیان. روز بعد که اونا اومدن گفتم تو کارو برام سخت کردی چون مجبور شدم ناهار درست کنم و پذیرایی و ... اگر می رفتم برام راحتتر بود. تازه حرف یکی از دوستام رو هم بهش گفتم که گفته بود اگر شوهر من همچی حرفی زده بود من تا 2 ماه ناراحت بودم. بنده خدا حرفی نزد. ظرفامو شست و گفت این هم برای خانوم حرف گوش کنم.سری بعد برو.
5- اگر در موردی با هم اختلاف عقیده داریم سعی نمی کنم در همون لحظه پیروز بشم. بعد از این که دیدیم بحث داره بالا می گیره و به لج بازی می رسه بهش می گم بذار بعدا در موردش صحبت کنیم. اغلب بعدا هر دو فکر کردیم و آرومتر شدیم و اغلب هم همونی می شه که من می خوام.
6- هیچ وقت وقتی خسته است مسائل مهم رو پیش نمی کشم. اول اجازه میدم آروم بشه بعد.
7- وقتی میاد بنا به فصل ازش پذیرایی می کنم.
8- بدرقه اش می کنم و به استقالش میرم.
9- خیلی می بوسمش! و خیلی بهش ابراز محبت می کنم. ازش می پرسم که منو چقدر دوست داره.
10- گاهی بهش می گم بغلم کنه!
11- بهش می گم بهش افتخار می کنم و دلایلشو بهش می گم. جلوی دیگران ازش تعریف می کنم و ازش بابت کارایی که برام کرده تشکر می کنم. خصوصا جلوی پدرو مادر خودم و خودش
12- به خونوادش احترام می گذارم ولی در کاراشون خودمو دخالت نمی دم. اونا هم البته خیلی خوبن.
13- از خوانوادش تعریف می کنم.
خوب پسرم بیدار شد. دوباره میام و می نویسم
فرزندم در خواب می خندد... با خودم می گویم حتما با فرشته ها حرف می زند.... شاید خاطرات بهشت را مرور می کنند...
14- اگر دوست ندارم کاریو انجام بده بهش می گم در شان تو نیست که همچین رفتاری داشته باشی.
15- به وقتش خوبیای خودم رو بهش گوشزد می کنم. ولی نه طوری که حس کنه منت می ذارم. برای همین می گم به وقتش. این کار رو کم انجام میدم و با زبون بسایر با محبت. خیلی از این کار استفاده نکنین ولی باید محبتاتونو به روش بیارین. خصوصا در مقایسه با بقیه.
16- نیش و کنایه نمی زنم. خردش نمی کنم. حرفم رو رک می گم. ناراحتیام رو همون موقع که به وجود میان ابراز می کنم.
17- اگر عذر خواهیشو در موردی قبول کردم دیگه اون بحث رو وسط نمی کشم.
فرزندم در خواب می خندد... با خودم می گویم حتما با فرشته ها حرف می زند.... شاید خاطرات بهشت را مرور می کنند...
کلا به نظرم ما زنها نقطه قوتمون محبت کردنمون و زبون مونه. از این دو تا درست و به جا استفاده کنین چون همین دله که نقطه ضعف مرداست.
فرزندم در خواب می خندد... با خودم می گویم حتما با فرشته ها حرف می زند.... شاید خاطرات بهشت را مرور می کنند...
فردا قراره برم دکتر و آزمایشها رو انجام بدم اگه مشکلی نباشه این ماه میرم اقدام
این ماه میشه یک سال از اولین اقدام مدتش زیاد نیست اما بعد نی نی حساس شدم
برام دعا کنید لطفا
کار هنری انجام میدم :چرم دست دوز ، نمدی و ... با قیمت منصفانه وبلاگhttp://termeart.blogfa.com/ تاپیک نی نی سایت http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadid=1039331&postID=40558103
سر یه مسأله ای با شوهرم بحثم شد تا حدود زیادی خودش مقصر بود.وقتی داشت میرفت محل کارش بدرقش کردم اما نه مثل همیشه.2 دقیقه بعدش تماس گرفتم گفتم برگرد یه چیزی رو یادت رفت اونم دستپاچه برگشت گفت چی؟ اشاره کردم به گونم گفتم بوس.خیلی خوشحال شد . و نذاشتم با ناراحتی ازم جدا شه...از اونجا تماس گرفت و به اشتباهش اعتراف کرد.همیشه کینه و دعوا و جنجال حلال مشکلات نیست...یه روز که داشت میرفت من تو جیبش یه بسته پسته گذاشتم پاشو بیرون نذاشته بود که متوجه شد و تشکر کرد و با یه تراول درشت بهم داد ...گاهی وقتا که داره میره من براش آیت الکرسی میخونم اونم واسم وان یکاد میخونه...
منم دیشب خونه مادر شوهرم بودم .. خواهر شوهرم هم اونجا بود.. همه نشسته بودن و داشتن در مورد خونه جدید ما که قراره یکم بازسازی کنیم نظر میدادن..

سر دو تا چیز من داشتم نظر میدادم می گفتم اگه اینطوری کنیم بهتره که هنوز حرف از دهن من در نیومده بود که شوهرم گفت نه اونطوری خوب نمیشه.. نمیشه که اصلا اینجوری باشه.. شروع کرد به مخالفت..

بعدش همه وقتی دیدن من ناراحت شدم شروع کردن از نظر من دفاع کردن( خواهر شوهر- دامادشون- پدرشوهر..)

2 بار این موضوع تکرار شد و من خیلی ناراحت شدم..سکوت کردم و بغض کرده بودم و از طرفیم دوست نداشتم خانواده شوهرم متوجه ناراحتیم بشن

هیچی نگفتم به شوهرم تا امروز صبح که داشتیم میومدیم خودش حرفشو راه انداخت حدود یه ربع داشت کار دیشبشو توجیح می کرد و من ساکت بودم

تا بالاخره گفتم تو چرا در مورد نظرای من اینقدر جبهه می گیری.. به نظرت کارت درست بود تو جمع اونطوری با من برخورد کنی...
من خودم وقتی با نظر شوهرم مخالفم تو جمع فقط میگم به نظرت خوب میشه اینجوری رضا ؟


نمی دونم شاید متوجه اشتباهش شد.. ولی بهم بگید چی بهش بگم که دوباره تکرار نکنه ای کارشو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

قند عسل مامان 27 هفتشه
یک سیاست کلی که مامانم همیشه می گه اینه
باید طوری رفتار کنید و طوری محیط خونتونو درست کنین که شوهرتون احساس کنه نمی تونه بدون شما زندگی کنه اگر شوهرتون دلش بیشتر می خواد بره خونه مادرش یا می گه بدون شما راحتتره یعنی باختین. یعنی مادرش تونسته آرومترش کنه. چون شما یا با غرغر کردن یا با سرکوفت زدن یا به هر دلیل دیگه ای خونتون براش آرامش بخش نیست. البته این به این معنی نیست که شما خواسته های نامعقولی دارین یا شوهرتون سزاوار سرکوفتاتون نیست!!!! به معنی اینه که بد موقعی رو برای دعوا کردن و سرکوفت زدن انتخاب می کنین.!
من خودم دو شب در هفته خونه نیستم (محل کارم شهرستانه) شوهرم اون شبا تا دیروقت می مونه شرکت بعدش هم میره خونه مامانش و دیروقت برای خواب میاد. می گه دلم نمی خواد بیام ببینم خونه نیستی. و همیشه می گه هیچ جا خونه نیست. وقتی بعد از یک روز سخت دارم میام سمت خونه خوشحالم که خونمون یک محیط آرومه که می تونم استراحت کنم.
من همیشه ازش در مورد روزش می پرسم. خودمم همیشه در مورد کار و محیط کارم و اتفاقاتش صحبت می کنم. اگر قراره ازش انتقاد بکنم یا غرغر کنم می گذارم برای یک زمان مناسب که حالش سر جاش باشه. هیچ وقت به محض این که از سر کار اومد این حرفا رو نمی زنم. مثلا می گذارم وقتی رفتیم برای پیاده روی باهاش در مرود چیزایی که ناراحتم کرده صحبت می کنم و گله می کنم. به طور کلی خیلی با هم حرف می زنیم از بحث در مورد آخرین کتابی که خوندیم یا فیلمی که با هم دیدیم تا موضوعات همین نی نی سایت. همین باعث نزدیکی خیلی زیادمون می شه. البته ما هم رشته ام هستیم و خیلی حرف داریم برای گفتن. علائقمون هم خیلی نزدیکه به هم.
فرزندم در خواب می خندد... با خودم می گویم حتما با فرشته ها حرف می زند.... شاید خاطرات بهشت را مرور می کنند...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   دخترپاییزی8608  |  3 ساعت پیش
توسط   مهدیهامو  |  5 ساعت پیش