میخوام از خاطرات دوشنبه این هفته بگم

این هفته دوشنبه امتحان روانشناسی داشتیم امتحان اخرمون بود منم ک درس خون (راستی ۱۱ هم هستم رشته انسانی) تازه گی ها هم جلو موهام رو رنگ بلوند کردم ک خیلی زشت شدم و به شدت تو ذوق میزنه یعنی دراون حدا.خلاصه بگم ک خودکارم رو مثل همیشه جا گذاشته بودم. رفتم رو صندلی شماره خودم نشستم تا مسئول حوزه یک سوره ای همیشه موقع صف یا امتحانات رو میزاشتن گذاشت بعد نیم ساعت حدودا ساعت ۷ و ربع از اموزش و پرورش برگه های سوال رو دادن و منم چیکار کنم و چیکار نکنم از هم مدرسه ایم یک خودکار ابی بجای خودکار سیاه گرفتم ک همینم غنیمت بود.وقتی سوال هارو دیدم ببخشید پشمام ریخت بهتون گفتم ک درس خونم از اون لحاظ ساعت ۸ و ۱۰ دقیقه برگم رو دادم ک همه رو هم شانسی نوشته بودم.امدم بیرون ک بچه ها گفتن بریم بیرون ماهم رفتیم یک ساعت دور زدیم ک تا بستنی فروشی پیدا کنیم مگه پیدا میشد اخر با هر بدبختی یک بستنی فروشی پیدا کردیم ک فروشندش یک دختر بود ک دوسال بزرگتر بود و هم مدرسه ای سابق  اصلا اشنایی نداد ما پنج دختر ب روی خود نیاوردیم وای دستم خسته شد بقیش بعدا بگم یکم استراحت کته دست بدبخت و فلک زدم