چی حالتو بد می کنه جونم؟

وقتی باز دروغ میگه با اینکه میدونه فهمیدم

وقتی یکم درک و شعور نداره 

دمت گرم ❤️ 

فکر پولم پول میخوام میخوام مستقل شم نمیخوام حمال مادر و پدرم باشم نمیخوام هرروز از مامانم بشنوم که به بابام میگه ای کاش این پسر بود مشکل من چیه داداشم بابام خوابن من باید برم ۷ صبح تو صف نونوایی که آخرش بهم بگن مفت خور 

شوهرم شوهرم شوهرم فقط تنها دلیل حال بدم شوهرمه خدایا غلط کردم خدایا با چ زبونی بگم گوه خوردم از ازدواج پشیمونم خدایا تو ک دیدی سنم کم بود نمیذاشتی نمیذاشتی خدا نمیذاشتی خدا مگه نمیگم‌ تو هرکار بخوای میتونی انجام بدی پس چرا اون لحظه نخواستی ک جلومو بگیری 

خدا اون لحظه کجا بودی چرا حواست بهم نبود چرا گذاشتی خداااااااااااایا دلم میخواد انقدر جیییییییییغ بزنم و صدات کنم شاااااااید صدام و شنیدی دلم میخواد انقدر داد بزنم و صدات کنم ک شاید حالم و فهمیدی دلم میخواد انقدرررررررررر فریاد بزنم تا خون بالا بیارم شاید دیدی 

به اینکه اگر یه روز ازدواج کنه چی به سرم میاد 

فکر این که 4 سال تمام داشت منو بازی میداد و همه ی حرفاس دروغ بود میخواد بکشتم

خودم حال خدمو بد میکنم از دست خدم خسته ام. 

میبینم آدمارو ک هیچکاری نمیکردن اما الا یجا مشغول شدن اما من جسارت شرو کردن ندارم و اعتماد ب خدم ندارم ک شرو کنم به کاری از اینکه خانوادم هربار بهم سرکوفت میزنن ک ببین فلانی رفته اینجا کار میکنه فلان کارو داره خسته شدم ... 

هرکسی هرچی داره از خانوادش داره خانوادش دستشو گرفتن هرچی نباشه هزینه آموزشش رو دادن رفته اما همیشه خانواده من فقد تو هر سنی یچی رو بهونه کردن بکوبن و همیشه من فکر کردم ک اگر الان انقد پول بگیرم و برم موفق نشم چی و کسی رو نداشتم دستمو بگیره ک هیچ خدمم جسارت نکردم برم سمت کاری چون بقدری تو خونه تحقیر شده بودم ک نمیتونستم قبول کنم بقیه این نگاهو بهم ندارن... 

درحدی ک وقتی ن جون بودم 16.17 ساله مامانم باهام تو خیابون راه نمیومد چون من مانتو ای بودم و اون چادری بهم میگف حرامه باتو یجکا زندگی کردن سر ی سفره غذا خوردن و راه رفتن تو نماز نمیخونی تو مانتو میپوشی و تو خیابون از من فاصله می‌گرفت ک با من قدم بر نداره.... 

خونواده شوهرم از  هر نظر از من پایینترن 

واقعا عین حقیقتو نیگم بدون اغراق 

تو این دو سه سال اینا تموم وسایلشونو عوض کردن عین من یا بعضیارو مشابه من خریدن 

حتی یه اب پاش 

ابپاشم از رو میخرن 

من کجا کاشت ناخن میرم اونام میرن کاشت در حالی که اولاش که ازدواج کرده بوده اه اه و پیف پیف میکردن کاشت ال و بله 

من نمیدونم چیکار کنم

پیش من هیچیییی به رو خودشون نمیارن اما 

هر چی که میخرم میرم کپی شو از روی من میخرن و انگاااار نه انگار که من میبینم 😭😭

من گفتم اقدام میکنم برا بارداری شوهرم به خواهرش گفته بوذ  

بعد خواهر شوهرم ۷ سال ازدواج کرده ۳۷ سالشه 

من ۲۶ سالمه 

بعد ماه که گفته بود شوهرم که میخوایم بچه دار بشیم 

و فهمیدن من تنبلی دارم 

 خواهر شوهرم گفت من باردارم عزیزمم

من خیلی خوشحال شدم به خدا 

بعد از یه ماه شوهرم گفت عه  راستب خواهرم حامله نیس جوابش منفیه 

منم گفتم ناراحت شدم

بعد به خواهر شوهرم  گفتم ازمایش دادی گفت نههه 

هر چی هست  هست وقت نکردم هنوز 

خب من موندم دروغغغغ چرا  چرا  مگه مجبوری

حتی  شپهرمم یه کلام در موردشون نمیگه نمیزارن هیچییییی دز موردشون بدونم

ولی شوهرم مدادم امار منو میده 

میگه اینجوری نیس ولی خودم میدونم 😔😔😔

چی میشه روی واقعیشونو ببینه

چی میشه خدا خودش به دلاشون نگا کنه که چقد سیاه 

چقد دروغ میگن و نا پاک و ناراستن

اینقد ولنمود میکنت که خوبن 

که دو ساعت بزور جمعشونو تحمل میکنم

چطور امنه وقتی مثل همه تاپیکا همه میخوننش؟