2777
2789
عنوان

چجوری خبر فوت پدرتون‌بهتون‌دادن🖤🖤🖤

| مشاهده متن کامل بحث + 6629 بازدید | 156 پست

براش از خوراکی هایی که دوست داشت برده بودم پیراشکی سالادالویه کیک یزدی ...می‌خورد و با هم اتاقیش شوخی می‌کرد...روز آخرش نذاشتن غذا بخوره به همه میگفت دخترم دیروز بهم غذا میداد امروز نذاشتن چیزی بخورم   

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



براش از خوراکی هایی که دوست داشت برده بودم پیراشکی سالادالویه کیک یزدی ...می‌خورد و با هم اتاقیش شوخ ...

الهیی

نان حرام خورده چه داند نان چیست، آدمِ لاشی چه داند ذات چیست!🤌 ✍️....️ 

براش از خوراکی هایی که دوست داشت برده بودم پیراشکی سالادالویه کیک یزدی ...می‌خورد و با هم اتاقیش شوخ ...

چه خوب که ازخودت کار نیک بجا گذاشتی ازت راضیه .روحشم شاده 

لایک نکنید .توروخدا 

پدربزرگم رو 11 سال پیش از دست دادم

دیگه اواخر سرطان تو بدنش پخش شده بود و دو هفته ای هممون اونجا بودیم

صبح بیدار شدم اومدم دیدم تختشو چرخوندن نگو رو به قبله کرده بودن

از دم در دست تکون دادم براش دیگه داخل نرفتم گفتم پدرجون من میرم بیرون کار دارم برمیگردم لبخند زد دستشو اورد بالا

رفتم بیرون دو  ساعت نشده بابام زنگ زد که بیا کمک میخوان ناهار درست کنن دست تنهان

منم پیاده داشتم برمیگشتم رسیدم به سرکوچشون دیدم دم در پارچه ی مشکی زدن و صدای قران میاد و داییام دم درن

همونجا نشستم رو زمین و شوک شدم

بدو بدو رفتم داخل دیدم جنازش رو ایوونه 

جیغ زدم گریه کردم بردنم داخل دیگه هیچی یادم نمیاد

هنوزم چشم به راهشم

هنوزم میرم خونشون چشمم به دره که بیاد

هنوزم میرم خاکش باور نمیکنم که دیگه نیست

ای وای از غم دوری ای وای 

روحشون شاد.... 

لطفا تا زمانی که به بلوغ فکری نرسیدی نظر منو ریپلای نکن! فضای مجازی برای خالی کردن عقده ها نیست پس حد خودمونو بدونیم🩵 آدم ها مثل کتاب اند! از روی بعضیا باید مشق نوشت، بعضی هارا باید چند بار خواند تا مطالبشان را درک کرد! ولی بعضی هارا باید نخوانده کنار گذاشت. اگر همه جا تاریک بود دوباره بنگر! شاید نور خودت باشی✨ 🩵intp🩵

دختر عموم اومد گفت خواهرم خورده زمین پاش شکسته پاشو آماده شو بریم پیشش رفتم مانتوم بردارم اومدم بیرون گفتم مطمعنی پاش شکسته گفت آرع گفتم چرا خودش زنگ نزد بگع بیا پیشم گفت نتونست منو فرستاد مانتوم پوشیدم ی دفع گفتم فاطی بابام چیزیش شده گفت نع چرا اینو پرسیدی گفتم بخدا بابام مرده نع گفت نع محسن و حالش بدع ک میشع پسرعموم چرا نگفتی محسن چیزیش شدع گفتم چون چیزی نشدع ولی بابام مرده گفت نع بابات افتاده پاش شکسته شروع کردم جیغ زدن گفتم دروغ نگو بابام مردع 🥺انگار خودم میدونستم اینجوری شدع 🥺😢

ماهر دو افسرده ایم🥺من احساس میکنم اونی که تو دنبالش میگردی منم 🥺منم احساس میکنم اونی که من دنبالش میگردم تویی🥺
چه خوب که ازخودت کار نیک بجا گذاشتی ازت راضیه .روحشم شاده

حداقل این یه ذره بهم آرامش میده که ازم راضی رفت...به پرستار ها میگفت من نمیمیرم دخترم مواظبمه بهم گفت یه روز هم اینجوری بهم رسیدگی کنی نمیمیرم  به پرستارش میگفت اگه خوبم کنی برات یه بولیز خیلی خوشگل میخرم  

ساعت ۳ بعدازظهر ۲۲ اردیبهشت سال ۹۹ بود سه ماه بود کرونا لعنتی اومده بود به خاطر شرایط بابام که پارکینسون داشت و مشکوک به سرطان روده و حال جسمانی نامناسب از ۲۲ بهمن ۹۸ نرفتم خونه شون شهر دیگه بودن مامانم زنگ زد حال بابا خوب نیست کاش بیای ده دقیقه بعد زنگ زد اورژانس اومده خوب نفس نمی‌کشه اینقدر موندم پشت خط تا گفتن تموم کرد 😔😔😔😔 و من از شدت شوک حتی نتونستم اون روز برم 

چهارسال گذشته هنوزم هرشب تو خوابم هست 

هرچی آرزوی خوب مال تو 
حداقل این یه ذره بهم آرامش میده که ازم راضی رفت...به پرستار ها میگفت من نمیمیرم دخترم مواظبمه بهم گف ...

اونجا زنده ترازاینجاست مطمعنم ازبودن  اونجا خیلی راضین 

لایک نکنید .توروخدا 

نمیدونی باتاپیکت چقد دلم شکست چقداشک ریختم باکامنتا‌من ۱۴سالم بود ارمدرسه اومدم دم درمون شلوغ میپرسیدم چی شده کسی بم نمیگفت تارسیدم توخونه ی شوک ب قلبم واردشد تیر میزد چون ظهرش رفتم مدرسه بابام منو ب دوستم سپرد 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز