دخترم یک سالشه این یک سال برام به اندازه صد سال رد شد
هرسری یک چالش یک خانی رو رد کردم الانم بی اعصاب شدم واقعا
از بیست روزگی تا ۳ماهگی کولیکاش و گریه های بی امانش از بعد ازظهر تا شب
بعد اون چالش بدخوابیاش که تا همین الان ادامه داره
جیغ زدناش..نق های مداومش که از صب نق میزنه تا شب..حتی شبا تو خواب نق میزنه
حساسسس به صدا برای خواب
خوابشو هم نمیگرفت در طول روز هر ۲ساعت نیم ساعت میخوابید باز خوابش میومد
الانم که تازه راه افتاده فوق العاده وابسته منه نمیذاره هیچچچچ کاری بکنم تا بلند میشم ازجام پامو میگیره گریه میکنه،خواباشم که همه خرگوشی درطول روز..در طول شبم مدام سی نم دهنشه که یوقت بیدار نشه..
حالا الان خوب شده یه هفته است که شیر میدم زیر سی نه میخوابه
یه زمان رو پام میذاشتم نمیخوابید منم خوابم میومد..نصف شب بیدار میشد وایمیستاد شنگول بازی کنه،هرچی رو پام میذاشتم لالایی و...اصلن چشاشو نمیبست..بدخواب میشد ۴صب میخوابید
امروزم سرش خورد گوشه قرنیز تیز بود زخم شد خون اومد،خواهرزاده شوهرم پیشش بود ۱۴سالشه،تا من اومدم پیش بچم بشینم افتاد😔خیلی عصبی شدم..شوهرم منو مقصر دونست اما تقصیر خودش بود بچمو باید به خودم میسپرد میرفت کارشو بکنه،چرا همیشه من مقصرم😔..چندروزه یا سرش میخوره اینور اونور یا میفته 🥺
درکل مادرشدن خیلی سخته..الان به دوتا بچه هم فک نمیکنم میترسم همش مسئولیت همش عذاب وجدان..دخالت های خاندان شوهر،گریه ها و جیغای بی امان بچه..لوس شدن بچه توسط پدر و خانواده شوهر،تربیت سخت بچه..واقعا اعصاب پولادین میخواد که من ندارم