مقصر من بودم ک شوهرم گفت منم گفتم باشه داغ بودم جلو خانوادش پز دادم ک آره شوهرم جون هم بخاد میدم طلا چیه یکماه نیمه ازدواج کردم چند روز دیگه میرم تو خونه خودم بالا خونه پدرشوهرم این یکماه نیم ک باهاشون زندگی کردم جهنم کردن برام امشب مادرش گفت طلاهاتو بده بفروش خواهراش گفتن آره برا زندگیته منم فقط لال شدم آنقدر زورم اومد دارم میترسم میدونم خودم کردم به خودم مث چی پشیمونم گفتم نمیدم
خب رایت میگن طلا برای رفاهه و روز مبادا وگرنه به چه دردی میخوره
نده ارزش نداره برا خونه ای که بالا سر مادر شوهره خرج کنی اصلا نرو اونجا
من که باشم میفروشم واسه خونه و زندگی خودم قراره خودت لذت ببری البته اگه شوهرت نرماله
به شما چه طلا بفروشی کابینت برنی ،بگو نه ،فکر کردم دارید شوخی میکنید ،شوهرت وظیفه اش هست
منم طلا فروختم کابینت زدیم مجبور بودیم و تحت فشار دوس داشتم زودتر برم خونه خودم
بگو به نامم کنید تا بفروشم
به نام هر کی هست همون واسش کابینت بزنه
سرتو ک نمیبرن بگو پشیمون شدم نمیفروشم خلاص
طلاهات و واسه خونه مادرشوهرت بدی دیونه ای
خونه به اسم شوهرته یا نه
چه اشکالی داره واقعا طلا ها رو کی خریده خودت یا شوهرت ،قراره واسه خونه جدید کابینت بزنی یا طبقه بالا مادر شوهر؟
نده. دادی پررو میشن و خودت اجازه میدی ک دخالت کنن. رفتی خونت هر سختی داری کمتر رفت و امد کن حتی اگ سوهرت میره تو سرتو گرم کن ب چیزی وقتی خونه اومد بهترین لحظه هارو براش بساز تا زود دلتنگت شه و وقتی بعد مدتی تو جمعشون نبودنتو حس کنه خودش کشیده میشه سمتت
نصف خونه رو بنامت کنن خوبه
طلاهای دوس داریو بردار ی سری رو بفروش یا نفروش بگو وظیفه خودتونه من اشتباه کردم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
22 ثانیه پیش
22 ثانیه پیش
22 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز