پسره هم مشکلات داشت. داداشم هی تهدیدم میکرد که بیاد جلو ببین با خودت چیکار میکنم و مدرک و اسکرین علیهت دارم و من فقط چت کرده بودم. شده بود عین دیوونه ها. منو میزد یا گیر میداد به لباسم.من چادر سرم میکنم. یا میگفت آرایش میکنی در صورتیکه آرایش من یه تینت بود
دیوونم کرده بود و نمیدونستم خواسته ش چیه. آسیب جسمی روحی دیدم ولی اون سالمه. حتی اگه مریض بشم میگه داری فیلم بازی میکنی
خب
من یه آدم استرسی شدم که از دنیا عقب موندم. پدر و مادرم عملا انگار دختر نداشتن.داداشام هم به زناشون آزادی میدن و حتی همیشه پشتوانه اونا هستن و کار براشون پیدا میکنن و به این شب قسم تا حالا نشده تو کارشون و کار زن داداشام دخالت کنم ولی اونا همش میگن اره لابد خرابه دوست پسر داره. اره لابد رفاه و راحتی داره حقوق میگیره و...
من جسمم ضعیف شد و میترسیدم منو بزنن از یه طرف پدر و مادرم مسن هستن و نگرانم اتفاقی بیفته که کامل بیفتم دست داداشای بی رحمم. چندوقت پیش بخدا حس میکردم قلبم ترک خورد قشنگ حس میکردم از کجا... دردش و حتی زخمش و تپشای ناآرومش
روزی که تو خونه به خودم رسیدم و گیره زدم به موهام. منو از موهام گرفت و گیره موهام افتاد و شکست حتی کسیو نداشتم منو دکتر ببره. به زن داداشم گفتم . گفت صدای دعواتونو همسایه ها شنیدن لابد دوست پسر داری دیگه.
و خودش کلی دوست پسر داشت اما چیزی نگفتم
کسی هست؟
بگو من هستم
پیام هات رو خوندم وخیلی برات ناراحت شدم عزیزم
درکت میکنم
