همیشه یه غمی دارم

مثل منی دقیقا

منم مثل شمام لعنت به غم واسترس الکی خسته شدمداز افکارمنفی ,قرص اعصاب به معدم نمیسازه

یکی از نزدیکای منم اینجوریه همیشه حتی وقتایی که خوشحاله هم یه غمی تو چشماشه انگار گریه کرده

حتما حرفای‌ نگفته ی زیادی داری

بریز بیرون هر چی تو دلته

کارهایی که دوست داشتی انجام بدی رو لیست کن یکی یکی انجام بده نذار چیزی تو دلت بمونه

عزیزم تو تاپیک قبلی تون گفتم که کمبود اعتماد به نفس دارید ولی یه چیز دیگه هم به غیر از اون هست 

نمیدونم درست باشه یا نه ولی احساس میکنم که چون توی بچگی خیلی سرزنش شدید باعث شده که بیشتر وقتا خودتونو سرزنش کنید و خودتون رو مقصر بدونید و هی این موضوع رو به خودتون تلقین کنید و خب این هم باعث میشه که نتونید عمیقأ احساس خوشحالی کنید و در عین حال باعث مشغله فکری هم میشه 

من درحدی نیستم که بخوام بگم چیکار کنید و چیکار نکنید بهتره که این موضوع رو ما مشاورتون در میون بزارید ولی من به شخصه اگه جای شما بودم هر روز سعی میکردم برای چیزهای کوچکی که دارم سپاسگزاری بنویسم (شکر گذاری کنم) ،مدیتیشن کنم و خودم برسم یعنی در واقع برای حال روحی خودم تلاش کنم که خودمو دوست داشته باشم (به خودم ارزش و بها بدم ) مثلاً برم جلوی آینه و بگم (ای جان مهربون کی بودی تو ،قربون این موهای قشنگم برم من {حتی اگه در شلخته ترین حالت ممکن بودم})

و درنهایت گلم این خود شما هستی که میتونی به خودت کمک کنی و خودت رو دوست داشته باشی 

فراموش نکن تلقین قدرت عجیبی داره هر چقدر یه چیزی رو بیشتر به خودت تلقین کنی بیشتر روی تو تاثیر می‌زاره 

(توصیه میکنم فیلم خارجی تلقین که لئوناردو دی‌کاپریو توش بازی کرده رو ببینی♥️)

من چند سال مشکلی تقریبا مث شمارو  داشتم یه اتفاق ناگوار تو زندگیم افتاد بعدش اصن شاد نتونستم باشم   هر صبح و هر شب با غم میخوابیدم در اوج خوشحالی یه غم و بغض گلومو می‌گرفت همش تو ذهنم اون اتفاق اون اشتباهی بود که کرده بودم    چنتایی مشاورم رفتم اصن تاثییر نداشت البته من مشاورای خوبی نرفته بودم تاکیدم داشتن که دارو افسردگی بخورم ک مامانم نزاشت      ۳ الی ۴ سال درگیر بود دیگ حالم از خودم بهم می‌خورد شاید باورت نشه یه روز از خواب بیدار شدم با خودم گفتم دیگ بسه    دیگ به خودم اجازه ندادم ناراحت باشم فکر غم و افسوس کنم  تو یه روز شدم یه آدم دیگ  الان حدود یک سال و نیم میگذره من دیگ ناراحت افسرده نیستم حتی تو سخت ترین مشکلات و اتفاق ها درصورتی که اونموقع تو اوج شادی غم میگرفتم  الان یاد اون روزا میوفتم تعجب میکنم و خندم میگیره چ بلایی سر خودم آوردم   من تو اون سالا ۲ نمره چشمم که اصلا ضعیف نبود ضعیف شد از بس گریه کرده بودم اگ گریه منو جمع میکردن یه دریا من گریه کردم 

آخرشم فقط خودم تونستم خودم و نجات بدم

اینو برات تعریف کردم که بدونی هیچ چیز همیشگی نیست من یک درصد فکرش و نمیکردم بتونم یه روز بدون اینکه غمگین بشم زندگی کن  الان خیلی خیلی شادم

توهم میتونی خودتو به شادترین زن تبدیل کنی چیزی که هیچوقت تصورش نمیکردی فقط کافیه خودت بخوای

عزیزم همه یه بخش ناراحت کننده دارن تو زندگی

دل بی غم در این دنیا نباشد

فقط در زمان حال زندگی کردن میتونه آدمو سرپا نگه داره

به گذشته فکر نکنید 

زمان حال رو دریابید

سلام دوست عزیز،من چندین تا از تاپیکاتو خوندم خداروشکر زندگی خوبی داری،با یکسری موضوعات این نعمتهای ارزشمندی رو که خدا بهت داده از دست نده،دوست دارم کمکت کنم به به روشی که میدونم حتما جواب میده،اگه دوست داشتی درخواست دوستی بده.

نمیدونم واقعا راست میگی یا دروغ ولی وقت گزاشتم تاپیکاتو ازاول خوندم چون گاهی حس همزادپنداری کردم 

بعنوان ی خواهر اینارو میگم و لحنمم بدنیست امیدوارم ناراحت نشی و برداشت بد نکنی 

1.اشتباهت اینه کمک خانوادت میکنی. و پرتوقعشون کردی و در اسرع وقت زنگ بزن بگو من دیگ نمیتونم بهتون حمایت مالی کنم و تمام.. نفرین کردن هرچیزی گفتن بیخیال باش

2.دومین مورد خیلی اعتمادبنفست کمه از خرج کردن میترسی واهمه داری و ی غمی هم نداری کلا عذاب وجدان داری ک داری خرج میکنی و خوب زندگی میکنی و حس میکنی ب این زندگی تعلق نداری ک کاملا اشتباهه 

3.بجای دوشیفت کارکردن وپیرکردن خودت و ازهم پاشیدن زندگیت هنری یادبگیر ب زندگیت برس و رنگ و بو ببخش و انقد حاضری نخورین همچیو.. ی کیکی.. شیرینی چیزی خودت بپز 

4.الویتتو بزار شوهرت ازاول اومدنت و تاپیکات جنگت باشوهرته الکی الکی خیلی سردی باهاش و مث همخونه این تا عشاق.. واسه خودت خرج کن پول شوهرته تو خرج نکنی دوروز دیگ یکی دیگ زیرپاش میشینه دورازجونت و خرج میکنه. سیاست داشته باش و اون کارتی ک شوهرت پول توش برات میزنه پولاشو ب خودت انتقال بده ک اس ام اس اش نره چون مردا ب توضیح و... عادت میکنن و همین زمینه ساز شک میشه بعدا 

5. واقعا خانواده شوهر خوبی داری و هرچی خودت داری خراب میکنی رابطتو باهمه الخصوص شوهرت بیشتر ب خودت و زندگیت برس تاجایی تونستی صدتو واسه خانوادت گزاشتی بسه دیگ میخای دوروز دیگ شوهرت خیانت کنه؟ میخای مریضی روحی بگیری؟ میخای چی بشی تا دست بکشی ازاین کارات؟ بفهم الویت خودت و شوهرن و زندگی‌تی ن هیچکس دیگ 

6.حتما باشوهرت صحبت کن و نظمی واسه زندگیتون بزارید از چیزای خوش نمیاد بگو و خوشت میاد بگو زنوشوهر بینشون خجالت معنا نداره توی خونه رقص یادبگیر و اواز بخون و... ب خونت نشاط و طراوت ببخش اونجوری شوهرت میخاد باشه بگو باشه.. واسش لباس انتخاب کن و دلبری کن و عاشقانه حرف بزن و میز رمانتیک بچین و لباسای مخصوص دونفره ها تون بپوش. و... 

7.کسل کننده نباش و خودتو ازاین وضع دربیار نزار زندگیتو از چنگت دربیارن سیاست داشته باش ینی چی.. ینی مادرشوهرت زنگ زد جای نق زدن خوب صحبت کن و تهشم قرارنیست گزارش تمام کاراتونو بدین و ب شوهرتم بگو ک دوس نداری امار زندگیت کف دستشون باشه 

8. با خانوادت دوری و دوستی باش و بی احترامی کردن پاشو برو مادرت خیلیییی پرتوقعه و زن داداشتم حسوده ب زندگیت خیلی باهاشون گرم نگیر نگو چی خریدی و کجا میرین و کی میرین سفر و... اگ تو سفر بودی زنگ زدن بگو جاییم نمیتونم صحبت کنم و... نزار زندگیت کف دست همه باشه و شل و ول نگیر خودتو زندگیتو و شوهرتم جمع کن ن اینک خودت و ایشون بدین نه منظورم چهارچوب گزاشتن واسه خودت و بقیه اس ک تو زندگیت دخالت و سرک نکشن 

بعنوان ی خواهر از روی تجربه گفتم قصد توهین نداشتم اگر بد گفتم ببخشید مواظب خودت باش لیاقت زندگی خوب و شوهرتو داری نزار همچی از دستت بره بازم میگم الویت شوهرته اگر راضی ب کاری نبود انجام نده و بادلش راه بیا و روز ب روز عاشق ترش کن.. انقد کم رو و کم حرف نباش جوابشونو بده و بشو. ی ادم قوی.. دلتم سوخت واسه خانوادت پول نده دیگ هیچوقت مواد خوراکی بفرس خونشون اونم نه گوشت و مرغ ک پرتوقع شن تا حدودی کمک کن دورادور و اونم از شوهرت مشورت بگیر سرهرچیزی و.. نمیدونم میخونی یانه.. یا کمکی میکنه یانه ولی ب خودت تلنگر بزن این رسم زندگی دوتا جوون نیست بخودت بیا و زندگیتو بساز موفق باشی و سلامت و کنارشوهرت ب خوشی پیرشی 

کاش منم بتونم 

یه اشتباهی کردم که هیچوقت جبران نمیشه تا ابد خودمو نمیبخشم و همش به خودم لعن و نفرین میکنم همش ناراحتم همش بغض همش گریه هیچی دیگه خوشحالم نمیکنه

کاش به عمل هم آسون بود

عزیزم منم مثل شمام موقع خوشی ها عذاب وجدان دارم اگه احساس خوشبختی کنم انگار گناه کردم ما طوری تربیت شدیم که با بدبختی زندگی کردن برامون ارزشه و خوشبخت بودن برامون اصرافه

می‌دونی استرس و غم هم تبدیل به عادت میشه 

مثلا دیدی تو اعتیاد چه اتفاقی می افته اگه مواد به بدن نرسه اختلال ایجاد میشه 

آدمهایی که زیاد فکر میکنن استرس دارن و غم زیادی میخورن انگارنمیتونن بدون اون باسن 

ذهنسون همیشه چیزی رو القا میکنه 

دقیقا مشکلی که سالها همراه منه 

ما باید بیخیال بشیم یه مدت غصه نخوریم رهنمون رو گول بزنیم