رفته بودیم برای تعوض شناسنامه خیلی شلوغ بود همهمه بود وایساده بودم تو صف صف طولانی شوهرمم نشسته بود روی صندلی با من خیلی فاصله داشت یکدفعه نگاه فرمم کردم متوجه شدم یچیزی رو ننوشتم به خانم پشت سریم سپردم و رفتم سمت شوهرم که بهش بگم دیدم یه دختره نشسته کنارش هردوشون غش کردن از خنده اصلا یه جوری شدم رفتم نزدیک گفتم چیکار داری میکنی منو اونجا کاشتی تو صف با دخترا بگو بخند میکنی گفت چرا چرت میگی بلد نبود فرم پرکنه از من کمک خواست منم کمک کردم . همچین میگی انگار با دختره داشتم ..... میکردم گفتم خیلی پرو و وقیحی که همچیم حرفی میزنی حتما با ید اینکارو کنی که من چیزی بگم اون موقع حق دارم بیخود میکنی با دختر ریبه میخندی اصلا دعوامون شد نمیخوام ببینمش
کلا دختر سن پایین که میبینه عوض میشه اخلاقش بدم میاد از این کاراش