تاپیک جامع ***زایمان طبیعی پس از سزارین***

من 

همه اینا که گفتی هستم. تو بارداری فقط رعایت کردم که درد نگیریم با این وجود دو سه باری گیرم انداخت. رعایت کنی هیچ مشکلی پیش نمیاد انشالله. فعلا هم خدا بخواد دارم میزام  

یعنی پاهرچقد طلاش کنیم اخر خدا کار خودشو میکنه طلاش ما هیچه  پس چیکار کنیم اخه

جدابسلامتی.منم الان درد ندارم فقط گفتن غذای چرب نخورم.تاریخ زایمانتون کی هست؟برامن زدن۶تیرماه.

بسلامتی مبارکه

آره مخصوصا شبا غذای سنگین نخور. من شبا اگه ماست و دوغ و سالاد زیاد می خوردیم قاطی می‌کرد. اگرم دیدی حالت مشکوکه فعالیت کن که غذای زود هضم بشه. اگرم خدای نکرده درد داشتی کیسه آب گرم خ خوبه.

۲۱ ام تاریخمه ولی فعلا کیسه آبم پاره شده   

خخخخخ الهی عزیزم.انشالله بسلامتی دنیاست بیاری .من سردخترم ۳۷هفته دکترم معاینم کردفرداش کیسه ابم پاره شدبستری شدم بعدم زایمان کردم شماهنوزبسترینشدی نمیترسی بچه توخشکی بیوفته منکع زایمان اولموخیلی میترسیدم.الانم بازترس افتاده به جونم😢😢😢🥺

عزیزم. خب من یه چیزایی برام تکراریه. مثلا همین دیابت بارداری. دفعه قبل چقدر درگیر بودم. الان یه چیز روتینه کنار باقی مسائل بارداری

به شما حق میدم. بهرحال بارداری دومته و اولین تلاشت برای وی بک. من بارداری چهارم با سومین تلاش برای وی بک. بپذیر کنار اومدن با خیلی چیزا برام راحت تره. دیدی آدم رو نوزاد اولی چقدر حساسه هرچی بچه میاره ریلکس تر میشه. بارداریم همینه خب. وی بک هم همینه خب. البته اصلاااا مطمئن نیستم وی بک میشما. شاید سز بشم. اما الان فکر کردن بهش چه دردی رو ازم دوا میکنه؟ ترجیح میدم به عاقبتم فکر کنم. حالا این بچم دنیا میاد. حالا این بچم بزرگ میشه. من خودم خود خودم کجای قصه هستم. 

گفتی از حال و هواتون بگید. منم گفتم.

اما...

بله خدا که قطعا کار خودشو میکنه. قربونش برم اون دانای کُله، اگر قرار بود به حرف ما گوش کنه صرفا، که والا ما تو مدیریت یه بحران کوچیک وا میمونیم، شما به بچه دو ساله ت میدی رانندگی کنه؟ 

والا اگر بذاره ما برونیم که درجا چپ میکنیم. 

پس با مهربونی و صبوری حرف های مارو گوش میده و ترتیب اثر هم میده اما به نحوی که واقعا به صلاحه.

بحثم اینه درمورد_شخص_خودم# به این نتیجه رسیدم حالا فکر میکردم چقدر موثرم. الان ترجیح میدم به امورات مهم بپردازم،

اون سرفصل هایی هم که گفتن انجام بدم به وقتش. 

حالا یه شیاف گذاشتن و دمنوش خوردن اونقدر مهم نیست که کل ذهنم رو بگیره. اون با یه برنامه ریزی خیلی معمولی انجام میشه. 

اما آیا من و فرزندم توی 9 ماه بارداری رزق معنوی گرفتیم؟ عاقبت هامون به چه نحو رقم خورده؟ تقدیرمون با هر گناه به چه نحو تغییر کرده؟ اینها سوالات جدی تری هستن. 

ممنون خانومی درست میگی منم هرکاری میکنم فکرمو منحرف کنم تا ببینم چی میشه خدا ب داد هممون برسع بهترین و راحت ترین زایمانو برامون رقم‌بزنه

خودت رو اذیت نکن. من اون موقعا توی تاپیک همیشه فعال بودم و عجیب تلاش کردم. چرا تلاش ها بی ثمر باشه. هرکس تو هر برهه ای یه جور امتحان میشه.

شما باید سنگات رو با وی بک وا بکنی. حق داری. منم خیلی به بخیه ها فکر میکردم. حتی تا اخراش. 

بالاخره مسئولیت داری. مادری.

همین عید بود اینقدر بخاطر درد زایمان گریه کردم.   یهویی یادم افتاده بود. گفتم آخه چرا اینقدر سخت گذشت

چون با آمپول فشار پیش رفت. چون دختر بود. پسرها شاید راحت تره زایمانشون نمیدونم. ولی سر پسرم خیلی سبک بودم از هر نظر. حتی زایمانم اونقدری راحت بود که بلافاصله بعدش گفتم سومی رو میارم زود. چقدر زایمان طبیعی خوبه.!!!!! 

ولی سر دخترم خیلی اذیت کشیدم. 

نمیدونم در هرحال. الان بهش فکر میکنم. به همین چند روز پیش میگم چقدر مفت مفت غصه خوردم بیخود. بابا حالا نه به داره نه به باره. 

شکمم بالاس هنوز هیچ دردی هم ندارم

رستا جان ماه گرفتگی امشب چکار کنیم

اره منم سر پسرم سبک بودم سر این یکی نمیدونم چرا حال هیچ کاری رو ندارم میگن درد دختر شل وله و درد پسر تند تند میگبرخ

پسر دوستم فقط در حد دو سانت کتفش شکستگی داشت که اونم گفتن لازم نبوده گچ بگیرن

چون وسط کتفش بوده و بچه ها معمولا زود جوش میخوره شکستگی هاشون