خیلی طولانین یکی از کوتاه تریناشو میگم.درگیر خونه سازی بودیم بدون هیچ پولی اخرش میخواستیم کف خونه رو سرامیک کنیم پولمون نرسید.بنا گفت مجبوریم سیمانش کنیم.من حامله بودم با شوهرم زدیم بیرون و گریه کردیم یهو....
ما قبلا حدود یه ماه پیش از اون روز ی وسیله برقی ساده رو گذاشته بودیم دیوار.ی شهرستان دووووریم.یهو همون موقع قاطی گریه هام یکی زنگ زدو گفت برای فلان وسیله زنگ زدم و یهو گوشیمون خاموش شد.وقتی وسط مکالمه گوشی خاموش میشه شماره نمیوفته.اومدیم خونه بدو بدو با کلی گریه و خنده روشن کردیم.یهو دوباره از شانسمون زنگ زد و گفت کع از تهرانه وقتی نهایی شد یهو دیدیم پیامک اومد ک مبلغو واریز کرده.دقیقا اندازه سرامیک ها بود🥲
فکر کن بعد یماه اونم یکی از اونور ایران زنگ بزنه و بدون اینکه وسیله رو ببینه پول رو بفرسته...این کار خدا نباشه قطعا خود خداست
یا مثلا وقتی پول نون صبحانه کارگر رو نداشتیم یروز.رفتم یه پتو قدیمی رو تکوندم پول صبحانه کامل جور شد...کلییییی دیگه