سلام اول از همه بگم این کاربری من نیست بزای دوست نی نی سایتیمه چون کاربری خودم خیلی تاپیک شخصی زدم و نمیخواستم درصدی شناسایی شم
دوستان من مدت یک سال پرستا دختر سه ساله ای شدم که وقتی ۹ ماهش بود مادرش تو تصادف فوت میشه البته الان چهار سالش شده خیلی ام منو دوست داره و منم خیلیییی دوسش دارم پدرش مهندس تو یه شرکت و اوضاع مالی خیلی خوبی داره بشدت باشخصیت مهربون آروم سر به زیر هستن حتی گاهی پیش اومده شبها من اینجا خوابیدم حتی یک روزم حقوق منو دیر نداده و نگاه بدی بهم نداشته و این رفتارش منو بیشتر مجذوب خودش کرده خانم مرحومش و خیلییییی دوست داشته برام تعریف کرده که سه سال با ایشون دوست بودن رابطه عاشقانه داشتن و بعد فوتش تا یکسال افسردگی شدید داشته مریض شده و پیش روانشناس میرفت و بچش و نوبتی خاله و عمه نگه میداشتن چون مادربزرگها هر دو خیلی پیر و ناتوان بودن تا اینکه یک سال پیش تصمیم میگیره برای دخترش پرستار بگیره و به کمک پرستار خودش یادگار عشقش رو بزرگ کنه دخترش هم بشدت شبیه مادرشه تا اینکه من برای پرستاری دخترشون استخدام شدم (از طریق شرکت خدماتی معرفی شدیم بهم) حالا تو این مدت من عاشق آقای مهندس شدم😭😭😭😭از ته دلم واقعا دوسش دارم ایشون متولد ۱۳۶۰ و من متولد ۱۳۷۳ هستم الان مدت چند ماه میخوام بهشون بگم اما نمیدونم چطور سه روز پیش تولدش بود و من کلی تدارک دیدم و وانمود کردم مثلا برای خوشحالی دخترش دارم اینکار و میکنم و از طرف دخترش هست این جشن بارها به بهانه های مختلف شب رو هم اینجا موندم تا بیشتر نزدیک بشم بهشون اما ایشون راس ساعت ۱۱ میخوابه و نمیشه بیشتر حرف بزنیم وقت بزاریم هیچوقت نشده بدون اینکه در اتاق و بزنه وارد اتاق منو دخترش بشه هیچوقت کلا خیلی محجوبه خیلی جذابه خیلی سر به زیر من خیلی عاشقش شدم تو رو خدا راهی جلو پام بزارین چجوری عشقم رو بهش بازگو کنم😭😭😭خسته شدم یک سال این عشق پنهان نگه داشتم تو سینه ام 😭