امروز با داداشم رفتیم رستوران یه بازی کرده بودیم هرکی برنده میشد اون یکی میبردتش رستوران بعد من بردم رفتیم رستوران نشستیم هرچی دلم خواست سفارش دادم دیگه ترکیده بودم🤣
خب بعدش دیگه خواستیم حساب کنیم دیدم یه صدا جر بحث میاد گارسون میگفت به میز بقلیمون که موجودیت کافی نیست میز بقلیمون یه زن سه تا بچه و یه مرد داداشم همینطوری یهویی بلند شد رفت پیش اون مرده گفت بهش فلانی ممنون میز منو حساب کردی بفرمایید کارتتون منو اون مرد خانواده از چهرش معلوم بود گیج شدیم تا اینکه مرده گرفت چی شد داداشم برای اینکه ابروش حفظ بشه اینکارو کرد حساب کرد اخرش که اومدیم بیرون داداشم ازش شماره تلفن گرفت شماره کارت داد بهش گفت هر وقت دادی بده
کلا خواستم بگم از داداشم که انقد منو اذیت میکنه ازین کار ازش بر نمیاد .که اومد 🤣
خدایا هیچ پدریو شرمنده خانوادش نکن