سلام به بانوهای صبور و تلاشگر
یه خانمی بود تو محله ی ما که هر سال دم عید نذر سمنو داشت واینجوری شد که من با اون خانوم آشنا شدم.
اون موقع همسرم تازه ورشکسته شده بود ،ومن یه مقدار گردو براش بردم وگفتم دعام کنه ،اونم خانم خیلی خوش سر وزبونی بود ،دید سنم کمه ،منو به صحبت گرفت و کلی نصیحتم کرد
وداستان زندگیشو برام گفت.
گفت که تو خانواده ی پسر دوستی بزرگ شده که تا دختر به یه سنی برسه تنها دست آورد وموفقیت یه دخترو تعداد خواستگاراش میدونستن.
وبا اومدن اولین خواستگار شوهرش دادن ،همسرش مرد ساده ای بوده ،چن سال اول زندگیش با خانواده ی شوهرش زندگی کرده،بعد که مادرشوهرش فوت میکنه برادرا حق شوهرش وبالا میکشن،ویه پول کمی بش میدن که حتی نتونسته خونه رهن کنه.
واین خانم با یه بچه برمیگرده خونه ی پدرش،
به من میگفت بعضی وقتا شرایط دست خودمون نیست ولی باید تلاش کنیم ،آب راکد میگنده وآب جاری زندگی بخشه.
خلاصه این خانم تصمیم میگیره بره وخیاطی یاد بگیره وامرار معاش کنه .طی سه ماه خیلی زود یاد میگیره وزیر قیمت شروع به کار میکنه وخیلی از همسایه ها بخاطر اینکه شرایطش و میدونستن ازش حمایت میکنن.
سر چن ماه که خونه پدرش بوده پول رهن خونه رو جور میکنه،
وبا شوهرش میره تو اون خونه ،
به این اکتفا نمیکنه ،ویه مغازه خیلی کوچک فک کنم عرضش یک مترو نیم باشه کرایه میکنه ،ویه ساندویچی راه میندازه برای شوهرش واز عصر تا آخر شب تو اون مغازه میشینه.
میگه مغازه طوری بود که فقط من و شوهرم و وسیله ها جا میشدن ،یه چن تا میز و صندلی چوبی وگلدون دم مغازه چیده بودن وبسیار این خانم باسلیقه و تمیز وکدبانو هست .
وخداروشکر این هم منبع درآمد دوم.
به این هم بسنده نمیکنه ویه دستگاه سبزی خورد کن میاره تو خونه وسفارش سبزی میگیره وکلی کار دیگه .وبعد سه سال تونست یه خونه کلنگی کوچیک بخره.
موقعی که من با این خانم آشنا شدم این خونه کلنگی رو تازه خریده بود .
من تو دلم میگفتم وای خدا چه صبری داره بعد این همه دوندگی تازه یه خونه کلنگی خریده بدون امکانات ،من خودم اگه بودم حتمن کم میآوردم.
ولی تو این خانم روح زندگی بود وامید .
امروز برای یکاری رفته بودم بیرون از اون خیابون رد شدم ،
دیدم خونه رو کوبونده وداره چند طبقه میسازه.
خیلی خوشحال شدم از شدت خوشحالی اشکم جاری شد.
بازم به قدرت صبر وتلاش بیشتر ایمان آوردم.
این خانم لایق بهتریناست ،نگفت خانوادم در حقم ظلم کردن نگفت شوهرم ساده اس فقط یه چیز گفت من مسئول بچه ای هستم که به دنیا آوردم باید برای خوشبختیش تلاش کنم.