بهش می گم ماکه نه مسافرتی می ریم, نه جایی, حالا یه روزم که می خوام با خواهرام باشم بازم می گی می خوام بخوابم, نیم ساعت پیش بیدارشده, تازه ناهار خوردیم, آخه اینم میشه کار. روزاییکه نیست صبح پسرمو برمی دارم می رم خونه مامان , شب قبل از اومدنش میام خونه, بازم غرمی زنه که خسته میشی کمرت درد می کنه بچه سنگینو برمی داری(البته اینارو واسه خودم می گه) اما من چیکار کنم خودش که دیر میاد وحوصله رفتنم نداره